درود برکوروش بزرگ
وبلاگی برای زنده نگه داشتن یاد کوروش وحفظ گذشته متمدن ایران برای تمام پارسی زبانان
 
 

سلام به همه دوستان وکسانی که نظر میدن وبه اینجا سر میزنن ممنون از همگی دوستان اگه کسی هست که بتونه در جمع اوری مطالب و گذاشتن اونا تو وبلاگ کمکم کنه پیام بده چون یه مدت نمیتونم بیام اگرم بیام کم میام واز این جهت شرمنده همگی که به روز نشده مطالباخم


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, :: 4:34 PM :: توسط : karen

هخامنشیان (۳۳۰ - ۵۵۰ پیش از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندان‌های پارسیان بوده‌است.

هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان(شاه انشان کیمن،کوروش یکم،کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

به پادشاهی رسیدن پارسی‌ها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگی‌های شاهنشاهی هخامنشی به شمار می‌رفت.[۳]

امپراطوری هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراطوری جهان از نظر جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این امپراطوری زندگی می‌کردند.[۴]

خاویر آلوارز عیلام شناس معتقد است که آثار و نقش‌برجسته‌های موجود نشان می‌دهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقش‌برجسته از عیلامی‌ها آموخته‌اند.[۵]

 

کشور و سرزمین

پارس‌ها مردمانی از نژاد آریایی هستند که از حدود سه هزار سال پیش از مبلاد مسیح به فلات ایران آمده‌اند. پارسیان باستان آنان از قوم آریایی پارس یاپارسواش بودند که در سنگ‌نوشته‌های آشوری از سده نهم پیش از زادروز مسیح، نام آنان دیده می‌شود. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به بخش‌های باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت.

برای نخستین بار در سالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۷ پ. م، نام خاندان «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه برده شده‌است. برخی از پژوهش‌گران مانند راولین‌سن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود خاندان‌های پارسی پیش از این که از میان دره‌های کوه‌های زاگرس به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخش پارسوماش، روی دامنه‌های  در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگ‌نوشته‌های آشوری چنین بر می‌آید که در زمان پادشاهی آسارهادون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایانپارسوا، پیرو آشور بوده‌اند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.

مردم و خاندان‌ها

تاریخ ایران
تاریخ ایران
دوران باستان
نیا-ایلامی ۳۲۰۰–۲۷۰۰ پ.م.
عیلام ۲۷۰۰–۵۳۹ پ.م.
منائیان ۸۵۰–۶۱۶ پ.م.
 
شاهنشاهی
ماد ۶۷۸–۵۵۰ پ.م.
  (سکاها ۶۵۲–۶۲۵ پ.م.)
هخامنشیان ۵۵۰–۳۳۰ پ.م.
سلوکیان ۳۱۲–۶۳ پ.م.
اشکانیان ۲۴۷ پ.م.–۲۲۴ پس از میلاد
ساسانیان ۲۲۴–۶۵۱
 
سده‌های میانه
امویان ۶۶۱–۷۵۰
خلافت عباسیان ۷۵۰–۱۲۵۸
زیاریان
۹۲۸–۱۰۴۳
صفاریان
۸۶۷–۱۰۰۲
آل بویه
۹۳۴–۱۰۵۵
سامانیان
۸۷۵–۹۹۹
 
غزنویان ۹۶۳–۱۱۸۶
سلجوقیان ۱۰۳۷–۱۱۹۴
خوارزمشاهیان ۱۰۷۷–۱۲۳۱
ایلخانان ۱۲۵۶–۱۳۳۵
چوپانیان
۱۳۳۵–۱۳۵۷
مظفریان
۱۳۳۵–۱۳۹۳
جلایریان
۱۳۳۶–۱۴۳۲
سربداران
۱۳۳۷–۱۳۷۶
 
تیموریان ۱۳۷۰–۱۴۰۵
قراقویونلو
۱۴۰۶–۱۴۶۸
تیموریان
۱۴۰۵–۱۵۰۷
آق‌قویونلو
۱۴۶۸–۱۵۰۸
 
معاصر اولیه
صفویان ۱۵۰۱–۱۷۳۶
 
افشاریان ۱۷۳۶–۱۷۴۷
زندیان
۱۷۶۰–۱۷۹۴
افشاریان
۱۷۴۷–۱۷۹۶
 
 
قاجاریان ۱۷۹۶–۱۹۲۵
 
معاصر
دودمان پهلوی ۱۹۲۵–۱۹۷۹
دولت موقت ایران ۱۹۷۹–۱۹۸۰
جمهوری اسلامی ۱۹۸۰–امروز

هرودوت می‌گوید: پارس‌ها به شش خاندان شهری و ده‌نشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شده‌اند. شش خاندان نخست عبارت‌اند از: پاسارگادیان، ساگارتی‌ها. از خاندان‌های نام‌برده، سه خاندان نخست بر خاندان‌های دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران پیرو آنها بوده‌اند.

بر اساس بن‌مایه‌های یونانی در سرزمین  (زاکروتی، کرمانشاهکنونی) مادی‌های ساگارتی می‌زیسته‌اند که گونهٔ بابلی - یونانی شده نام خود یعنی زاگرس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران داده‌اند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندان‌های پارس نیز باشنده (موجود) است و خط پیوند خونی خاندان‌های ماد و پارس از سرچشمهٔ همین خاندان ساگارتی‌ها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمین‌های ماد می‌زیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان‌های پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس جای داشته‌اند و سر دودمان آنها هخامنش بوده‌است. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسی‌ها از دشمنی‌های آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.

این رخداد تاریخی در زمان  شاه انشان پارس کیمن روی داده‌است. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، می‌بینیم او نسب خود را به شاه انشان پارس کیمن می‌رساند و او را  می‌خواند.

پس از مرگ آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروشکه بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود وهووخشتره در آن فرمانروایی می‌کرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. کمبوجیه فرزندکوروش یکم، دو کشور نام‌برده را زیر فرمانروایی یگانه‌ای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. کوروش بزرگ ترین پادشاه هخامنشی است.

شاهنشاهان هخامنشی

مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از دید تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستوناست. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش یکم را در نخستین سال‌های فرمانروایی‌اش که سخت‌ترین سال‌های پادشاهی وی نیز بود، به گونه‌ای دقیق بازگو می‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست. و از آن می‌توان استفاده‌های زیادی کرد.

به درستی که با باشندگی (وجود) فراوانی بن‌مایه‌های میان‌رودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها تبارشناسی درستی از خاندان هخامنشی، از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای همین نوشتار سنگ‌نوشته بیستون زمان مناسبی را در اختیار تاریخ‌نگار می‌گذارد که در آن شاه شاهان، نوشته بلند خود را با تایید دوبارهٔ خویشاوندی‌ش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به آرامی پیشینیان خود را نام می‌برد:ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، هخامنش. این تبارشناسی به شوندهای (دلایل) گوناگون زمان‌های درازی نادرست دانسته شده بود. زیرا در این سیاهه (فهرست) نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی می‌کردند، یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه یکم به چشم نمی‌خورد.

همین جریان موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به نوشتارهای سنگ‌نوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته تلاش داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، تبارنامه‌ی خود را دست‌کاری کند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، گل‌نوشتهٔ نبونید، پادشاه بابل، بیانیهٔ کورش بزرگ (استوانه کورش)، کتیبه بیستون داریوش یکم، و سنگ‌نوشته‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بوده‌است: (لازم به گفتن است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ جای تردید است).

با بررسی کلی همهٔ بن‌مایه‌ها می‌توان به این گونه نتیجه گرفت. در یک‌چهارم نخست سده ششم پ. م، چیش‌پش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در میانهٔ سده ششم پیش از زادروز به رخ داد.

در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به پیروی خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، کوروش بزرگ بخش‌های بزرگی از سرزمین‌های خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. پس از او نیز کمبوجیه راه پیروزی‌های پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.

پس از مرگ کمبوجیه تاج شاهنشاهی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی می‌رسد. آنچه به دیده راستین می‌رسد، این است که داریوش در زمان زندگی پدر و پدربزرگش (آرشام پدربزرگش یا پسرش ویشتاسب، پدر داریوش)، و با هم‌رایی آنها، پادشاهی را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در آغاز فرمانروایی وی، بر اساس آگاهی‌های گل‌نوشته‌های یافته از پی ساختمان‌ها، این دو زنده بودند.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:, :: 11:25 PM :: توسط : karen

آرام بخواب کوروش!
دشمنان فرزند نمایت
تشنگی خاک به معرفت را
در آب غرق خواهند کرد
آوازه ات اگر چه بلند
و فرامین ات اگر چه جهانی
اندیشه هایت اگر چه انسانی
اما خصم بداندیش ات
حتی به سهم ناچیز تو

 از دنیای خاکی هم رحم نمی کند
آرام بخواب کوروش!
اگر دو هزار و پانصد سال
آسمان آبی
به تماشای مقبره ات می بالید
از این پس
آبی آب، تو را در آغوش خواهد کشید
آرام بخواب کوروش!
اگر روزی دختران و زنانت را
با حقارت و اسارت
در بیابانهای خشک و سوزان
به نمایش میگذاشتند
امروز نیز آن تاریخ
در بیابانهای زرق و برق گرفته
تکرار میشود
آرام بخواب کوروش!
اگر روزی بیگانگان
خاکت را به توبره میکشیدند
امروز سفیران غم و نکبت
خود این کار را میکنند…
چه سر گذشت غم انگیزیست کوروش!
فرزندان بی انصافت
مهربانی تو را کجا جا گذاشته اند؟
گویا فراموش کردن
ندای جهانی صلح تو
برای فرزندانت
آسانتر از گردن نهادن
به خشم تمدنسوزان بوده است.


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 3:44 PM :: توسط : karen

تقریبا همه ی ما نام "فروهر" به گوشمان خورده، حتی خیلی از ما نشان "فروهر" را به گردن انداخته، از تندیس و یا تصویر آن در منزل یا محل کار خود استفاده میکنیم، اما اطلاعات زیادی درباره ی تاریخچه ی آن نداشته و حتی نمیدانیم این نشان، نماد چیست. فقط همین اندازه میدانیم که این نشان، یک نشان ملی است، و متعلق به ایران باستان و آریاییان است.

"فـروهـر" یا "فـروهـر" و یا نام اصلی آن "فـره وهر" (Farahvahar) در اصل نام آریایی "روح" در زبان عربی است. بیش از چهار هزار و پانصد سال پیش، زمانی که تقریبا تمام اقوام کره ی زمین سرگرم بت پرستی بودند و تمام وجود انسان را فقط و فقط همین کالبد خاکی و فانی میدانستند، درست در همین زمان، آریاییان باستان اعتقاد داشتند انسان غیر از کالبد خاکی دارای روح بوده و پس از مرگ، این روح از بدن فانی جدا شده و به جای دیگری رفته و به زندگی اش ادامه میدهد، آریاییان این منزلگاه پس از مرگ روح را "اختران" می نامیدند. نامی که آریایی ها برای آنچه که ما امروز بدان روح میگوییم انتخاب کرده بودند "فره وهر" بود، و قدمت ساخت نشان "فره وهر" به بیش از چهار هزار سال پیش بازمی گردد و جالب اینجاست که اعتقاد آریاییان به وجود "فره وهر" (روح) به پیش از زایش زرتشت بزرگوار باز میگردد و این خود جای بس افتخار است.

سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد. 

به عقیده ی آریاییان، "فره وهرها" هر ساله در ماه فروردین به زمین آمده و برکات آسمانی با خود می آوردند، و روز سیزدهم فروردین دوباره به آسمان برمیگشتند، پس آریایی ها شب آخرین چهارشنبه ی سال را به بالای تپه ها رفته و با روشن کردن آتش مراسم باشکوهی را برگذار میکردند و به استقبال "فره وهرها" میرفتند (چهارشنبه سهران)، سپس در روز سیزدهم فروردین برای بدرقه ی فره وهرها به دشتها رفته و جشن برپا میکردند (سیزده بدر).

اکنون که بطور خلاصه دانستیم "فره وهر" چیست، به توضیحات اندکی در مورد مفهوم این نشان ایرانی میپردازیم.

مفهوم نشان "فره وهر"

نکته بسیار شگفت انگیز درباره ی این نشان ملی ما ایرانیان آن است که ذره ذره ی این نشان دارای مفهوم و دانشی نهفته است. اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم:

چهر ی یک پیرمرد

قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکار و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب و پسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند. بنابراین قرار دادن چهره ی یک پیرمرد به عنوان سر نگاره نشان از خرد و تجربه ی پیرمرد دارد.

دست راست پیرمرد

دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که اشاره به ستایش و پرستش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد، که زرتشت در 4000 سال پیش آن را به جهان هدیه نمود، و عجیب آنجاست که پیش از زرتشت، آریاییان به وجود "فره وهر" (روح) و "اهور" (خدا) اعتقاد داشته اند.

حلقه ای که در دست چپ پیرمرد است

چنبره ای (حلقه ای) در دست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند. مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آن را یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است. زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره (حلقه) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند.

بالهای نشان فره وهر

بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است.

سه ردیف پر بر روی بالهای فره وهر

سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد که بعدها به نشان اضافه شد که بی شک میتوان گفت تا میلیونها سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است. این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک ایرانیان است. بالهای "فره وهر" برای پرواز، پیشرفت و تعالی انسان به سوی اهورامزدا از این سه ردیف پر تشکیل شده و بالهای انسان تنها با حمایت این سه ردیف پر (کردارنیک، گفتارنیک، پندارنیک) توانایی پرواز و پیشرفت را دارد.

حلقه ای که کمر پیرمرد را دربرگرفته است

در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره (حلقه) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به "دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد.

دو سر حلقه که به پایین آویزان گشته است

دو رشته از چنبره (حلقه) به راست (خیر) و چپ (شر) کشیده شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد. یکی سوی راست و دیگری سوی چپ. نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است. انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد. پس اگر از کردار نیک، گفتار نیک، پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود.

قسمت دم که سه ردیف پر دارد

قسمت دم نیز همانند قسمت بالها به سه ردیف پر تقسیم شده. انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک دارد. پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید "اشو زرتشت" همین سه فرمان است که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است، برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است.

این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم.

به امید روزی که ایرانی به هویت ملی خویش بازگردد...

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 3:40 PM :: توسط : karen

توضیح و تفسیر نگار فروهر

 

 

دم پرنده : دم پرنده به سه ردیف پر نمایش داده شده که روی هم را پو شانیده اند و به مفهو سه خصلت بد یعنی : اندیشه زشت(دشمت) گفتار زشت (دزوخت) کردارزشت(دزورشت) می باشد که انسان در زندگی باید آنها را به زیر گذارد و روبه بالا نهد به کمال و جایگاهی که لاییق آن است برسد در غیر این صورت شخص به فضول پرنده که از دم آن پایین می آید مبدل می شود و خصوصیات پستی به خود می گیرد.

 

 

دو آویز طرفین دم : دو آویز همان دو پای پرنده است . این دو نیرو که در قر ان به دو گوهر وجودی از او یاد شده است که همان ((سپتامینو)) و ((انگره مینو)) ی ایران باستان می باشد. سپتامینو به معنی نیرو و یا خوی نیکی و انگره مینو به معنی نیرو یا خوی بدی است . نیکی و بدی -غم و شادی - تندرستی و بیماری - زشتی و زیبایی - نور و ظلمت و... تضاد هاست و این دو قطب را در جهان بهم آمیخته اند و مکمل یکدیگر.

 

 

دو باله گشوده : این دو بال به معنای بلند پروازی بلند منشی و پایه بلند انسانی است که فقط با بال اندیشه میسر است و سه بخش بال همان سه دستور است : اندیشه نیک(هومت) گفتار نیک (هوخت) کردار نیک(هورشت) می باشد و با انجام کامل این سه پند است که انسان رو به کمال می گذاردکه خواه نا خواه در طریق راستی سیر خواهد کرد.

 

 

دایره بین دو بال : این دایره نشان چرخ است . چرخش چرخ یا چرخه گردون همان روزگار است که آدمیان در آن چرخ در حال تلاش و کوشش اند.

 

 

مردی که از دایره بالا می رود : مرد چهره ای ایرانی دارد و ابای رایج دوران هخامنشی را بر تن کرده است. و این نشان دهنده اهمیت دین زرتشت و فروهر در این دوران(دوران هخامنشي) می باشد. این فرم لباس مربوط به ایرانیان بوده و بیشتر مغان (روحانیون زرتشت) و حاکمان ...فرم اراسته آن را بر تن می کردند و لباس فراعنه مصر هم چنین بوده خمراه مرصع کردن ریش و آرایش مو . مردی که از حلقه بالا میرود چهرهای سالخورده داره که سرد و گرم دنیا را چشیده.

 

حلقه در دست چپ : حلقه یا چنبره ای که در دست چپ آدم بالدار یا آدم شاهین نما است به جز پیمان با خدا چیزه دیگری را نمی رساند . چنانچه از حلقه بر می آید حلقه را برای اتحاد پیمان بستن و دوستی و یگانگی به کار می برند. حاکمان ایران باستان نیز برای پیمان بستن از حلقه بزرگ زرین استفاده می کردند.

 

دست راست : حالت دست راست که به سوی جلو دراز شده است مانند فرمان سربازی دوران هخامنشی می باشد که به مردمان فرمان به پیش می دهد و این فرمان به این معناست که مردم با بالهای راستی و درستی و اجرای سه پند بزرگ زرتشت و بر خورداری از زندگی همراه آسایش و آرامش و بدور از هر گونه زشتی و پلیدی همراه با اتحاد و یگانگی و یکپارچگی در زندگی به پیش بروند و سود مند و سود بخش باشند.


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 3:35 PM :: توسط : karen

چندتا عكس از كتيبه هاي كورش بزرگ آماده كردم كه اگه نبينيد از دستتون رفته.

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 3:59 PM :: توسط : karen

 نماد میهنی :از دوران پادشاهی مادها و سپس شاهنشاهی هخامنشیان، نگاره فروهر نشانه نماد میهنی بوده و آدمی را در پیکره و سیمای شاهین تیز چنگ و بلند پروازی نشان می‌دهد که آنرا نماد توانایی، سر بلندی و فر و شکوه می‌دانستند و پرچم‌های خود را به نما و سیمای شاهین می‌آراستند.

نماد دین زرتشتی ایرانیان پیرو اشو زرتشت برای این نیروی مینوی که بن مایه آن جنبش و پیشرفت بسوی رسایی، فرامایگی و والایی است، هیچ پیکره‌ای را بهتر و شایسته تر از شاهین نیافتند و آنچه که در گذشته نشانه فر و شکوه و سر بلندی بود و انگیزه ملی و میهنی داشت با اندک دگرگونی در سر و پای شاهین به سیمای کنونی در آوردند، تا هم بن‌مایه مینوی را نشان دهد و هم نمودار سر بلندی و سر فرازی ایرانیان باشد.

در نگاره فروهر دو نیروی همیستار (مخالف) «سپنتامینو» (نشانه خوبی) و«انگره مینو» (نشانه بدی) نمایان است و آدمی رو به سپنتا مینو دارد و بسوی او میرود به انگره مینو پشت کرده‌است و لازم به ذکر است فروهر الگو و سنبل ایرانیان و زرتشتیان است

ویژگی‌ها

۱- چهره فروهر همانند آدمی است، از این رو گویای پیوستگی با آدمی است، او پیری است فرزانه و کار آزموده، نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد.

۲- دو بال در پهلو‌ها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد پندارنیک، گفتارنیک، کردارنیک که هم‌زمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.

۳- در پایین تنه فروهر سه بخش، پر‌هایی بسوی پایین است، که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست و یا پست هستند. از اینرو آنرا، آغاز بدبختی‌ها و پستی برای آدمی می‌دانند.

۴- دو رشته که در سر هر یک گردی (حلقه) چنبره شده‌ای دیده می‌شوند، در کنار بخش پایینی تنه هستند که نماد سپنتا مینو و انگره مینو هستند، که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. این رشته‌ها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند؛ این نشانه آن است که آدمی باید به سوی سپنتا مینو (خوبی) پیش رود و به انگره مینو (بدی) پشت نماید.

۵- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.

۶- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی است.

۷- در دست دیگر گردی (حلقه‌ای) دارد که نشانه وفاداری به عهد و پیمان، و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی و جوانزنی است .


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 3:57 PM :: توسط : karen

پيشگويي شگفت انگيزجاماسب ازاوضاع گرفتارايران درآينده ( برگزيده هاي از يشت ها ) :
گشتاسب شاه پرسيد : اين دين ( زرتشتی ) چند سال برقرار خواهد بود و پس از آن چه هنگام و چه زمانه اي است ؟
1  ) "جاماسب بيتخش " پاسخ داد : که اين دين هزار سال روا باشد پس از آن مردماني که هم پيمان شکن هستند با يکديگر رشک و دروغ کنند و سبب شود که ايرانشهر ( مملکت ايران زمين ) به دست تازيان سپارده شود و تازيان هر روز نيرومندتر شوند و شهر شهر را تسخير کنند . ( همانطور که سپاه تازي به ايران حمله کرد و شهرهاي ايران را يکي پس از ديگري تصرف کرد و ايرانيان را وادار به پذيرفتن اسلام يا دادن خراج کردند  )
2  ) مردم ايران زمين به نابکاري - فساد - رذيلت و دروغ گرويده و از روش کردار نيکو آزرده ميوشند و کناره گرفته  .
3  ) آمار گنجهاي ايرانشهر رو به گسترش مي رود و زرين و سيمين ها براي فرمانروايان انبار مي شود  .
4  ) سپس همه اينها ناپديد شود و بسيار گنجهاي پادشاهان ايران به دست دشمنان رسد و مرگ بي زمانه و نابهنگام گسترش يابد. ( همانطور که کاخهاي مدائن توسط سپاهيان اسلام غارت شد و گنجها و زمردهاي چندين دهه پادشاهي ايران و فرشها ابريشم ساسانيان توسط تازيان تکه تکه و غارت شد  . )
5  ) همه ايرانشهر به دست دشمنان تازي افتد و انيران ( ضد ايرانيان ) در ايران فراوان شوند به طوري که ايراني از انيراني مشخص نشود  .
6  ) در آن زمان " توانگران بد انديش" بر درويشان پيشي ميگيرند و آزادگان و بزرگان ايرانهشر در رنج و سختي زندگي خواهند کرد  .
7  ) به جايي خواهد رسيد که فرزندي را که زايند بفروشند و پسر مادر را زند و برادر بر برادر رحم نکند و براي کسب خواسته هاي خود از يکديگر درگير شوند . ( به وضوح در ايران ديده شده که عده اي فرزندان خودشان را براي گرفتن مقداري پول حراج ميکنند به طوري که روزنامه ايران چند ماه پيش خبر داد زني جنين خود را در شکم اش به مبلغ  1.5  ميليون تومان فروخت و آن پول را براي دادن پول پيش خانه پرداخت کرد  !!! )
8  ) مردان زن صفت که ناپديد بودند در ايرانشهر هويدا ميشوند و دروغ گسترده ميشود . همانطور که فردوسي بزرگ در اين باره فرموده است ( بعد از فتح ايران بدست اسلاميان تازي ايران اينگونه خواهد شد  ):
چو با تخت منبر برابر شود********* همه نام "بوبکر" و "عمٌر" شود
تبه گردد اين رنجهاي دراز **********شود ناسزا شاه گردن فراز
نه تخت و نه ديهيم بيني نه شهر********* ز اختر همه تازيان راست بهر
برنجد يکي ديگري برخورد******** به داد و به بخشش کسي ننگرد
ز پيمان بگردند و از راستي********* گرامي شود کژي و کاستي
پياده شود مردم جنگجوي********** سوار آنکه لاف آرد و گفتگوي
ربايد همي اين از آن آن******** زين ز نفرين ندانند باز آفرين
نهاني بتر زآشکارا شود********* دل شاهشان سنگ خارا شود
بدانديش گردد پدر بر پسر******** پسر بر پدر همچنين چاره گر
شود بنده ي بي هنر شهريار******** نژاد و بزرگي نيايد به کار
به گيتي نماند کسي را وفا ********روان و زبانها شود پر جفا
ازايران واز ترک و از تازيان *********نژادي پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترک و نه تازي *********بود سخن ها به کردار بازي
همه گنجها زير دامن نهند *********بميرند و کوشش به دشمن دهند
9  ) ( اتمسفر و هواي ) ايرانشهر رو به آشفتگي و سرماي سخت و گرماي سخت مي رود و نباتات کم شود  .
10  ) از آن پس زمين لرزه ( بوم گزندک ) در آنجا زياد پديدار شود و ويراني ها به بار آورد . باران بي موقع و بي سود باريدن ميکند  .
11  ) سوار پيدا ميشود و پيداه سوار ميشود و دوران به دست نا اهلان و نابخردان گذرد . ( دقيقا همان صحبتي که فردوسي بزرگ درباره ايران پيش بيني کرده بود و مي بينيم که به واقعيت پيوسته و کساني سردمدار ايران شدند که کارشان چيز ديگري بوده است ) فردوسي  :
پياده شود مردم جنگجوي******** سوار آنکه لاف آرد و گفتگوي
12  ) مردان روي به دلقکي و لوده گري و رياکاري روي خواهند آورد و مردان جنگجو کم شود و نابکاري گسترش يابد و قلب ها از سنگ شود و سرداران نابکار و نالايق روي کار خواهند رفت  .
13  ) پادشاهي و حکمراني ايران بدست کساني خواهد افتاد که انيران اند و در ظاهر بسيار دين مدار و آئيين و مسلک دار هستند.
14  ) آن تازيان با ارميان و ترکان مخلوط شوند و کشور بلبشو و نژادها عجيب و پليد شود  .
و  . . .
سپس گفتگوي زرتشت با اورمزد است که آينده ايران را پرسش ميکند ( از بهمن يشت  ) :

1  ) در آن پست ترين هنگام  100  گونه و  1000  گونه و  10000  گونه ديوان ژوليده موي از تخمه خشم از راه برسند  .
2  ) آن بد تخمان از خطه خراسان به ايرانشهر بريزند و با پرچمي با موهاي ژوليده و ظاهري نا آراسته از راه ميرسند که همگي مزدور مي باشند  .
3  ) سپس شهرها و دهها به ترتيب ويران ميشوند و آنان که من اورمزد آفريدم همگي در نابودي قرار ميگرند  .
4  ) آنان فريب کار بوده و آنچه که ميگويند نمي کنند . و بدترين مرام و مسلک را دارند . چون از دروغ وارد ميشوند . آنان به گفته هاي خود عمل نميکنند و در سخن خود استوار نيستند  .
5  ) گفتار مردان حق به آنان ناراست آيد و گفتار راست آنان شک برانگيز خواهد شد . در عوض گفتار نابخردان - فتوي دهندگان ناحق و فريب کاران براي آنان راست آيد  .
6  ) در ان زمان سوگند هاي دروغين زياد خورند و به زور به چيزي گواهي ميدهند و به اورمزد ناسزا گويند  .
7  ) از گناهاني که مردم کنند از هر  5  گناه  3  گناه را پيشوايان ديني کنند و آنان کساني هستند که با نياکان دشمن هستند و عبادتي که خود گويند انجام ندهند و از دوزخ بيمي ندارند  .
8  ) آب رودخانه ها کاسته شود و خشکسالي رواج يابد  .
9  ) پادشاهي و فرمانروايي ايرانشهر به دست انيران افتد و همچون سغديان و ترکان و کابليان و تازيان باشند . ايشان چنان فرمانروايي بدي کنند که که مرد پرهيزگار و فرد بد کنش- کشتن هردو در نزد آنان يکي باشد  .
و  . . .
زراتشت نامه هم که در سال  1278  ميلادي  ( 727  سال پيش ) توسط بهرام بن پژدو نوشته شد پيشگويي ها يش را از اينده وخيم ايران به صورت شعر در آورده  :


به ايران بباشد سه جنگ تمام ****** بسي کشته گردند مردان نام
همه پارس و شيراز پرغم شود ******به جاي طرب رنج و ماتم شود
بود حکمراني آن ديو کين ****** که دين بهي را زند بر زمين
نيابي در آن مردمان يک هنر ******* مگر کينه و فتنه و شور و شر
و  . . .
متاسفانه مي بينيم که پيشگويي ها يکي پس از ديگري به حقيقت مي پيوندند و امروز ما نوادگان کورش هستيم که ميتوانيم سرنوشت ايران را از اين گرفتاري ها نجات دهيم  .


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 3:56 PM :: توسط : karen

کشف لاشه ی موجود افسانه ای تخت جمشید “گریفن” در کرانه دریاچه ارومیه!


هفته ی پیش موجودی (عکس بالا) در سواحل دریاچه ارومیه پیدا شد که دانشمندان را بسیار متعجب کرد.دانشمندان ایرانی و خارجی بعد از تحقیقات انجام شده روی

این جانور و یافت خون نژاد آریایی در وی، او را “گرفین” یا همان هیولای کوچک اسطوره ای که در سفرنامه ی مارکوپولو و هاکل برفین هم ثبت شده معرفی کردند.طبق اسناد و اطلاعات ثبت شده،گرفین در عمق ۶۰ متری زیست می کند،از نمک و موجودات تک سلولی تغذیه کرده و کمتر به سطوح بالا می آید.
اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینیدکه این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد.از دندان های این موجود عجیب و قریب معلوم است که او هم میتواند یکیاز سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ وا کوسه است.البته شاید به حد نهایی رشد نرسیده باشد و عکس مربوطبه نوزاد حیوان باشد و این فرضیه را میسازد که در حد نهایی رشد شایدخیلی بزرگتر از نهنگ باشد!
این موجود به احتمال ۹۹% در آکواریوم بزرگ شخصی کوروش کبیر هم زندگی میکرده و حیوانی درنده و قوی بوده.زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر و سرشیر و چهارپایان دیگر. جالب است بدانید نخستین آکواریوم جهان،حدود ۶۰۰۰ سال پیش توسط آریایی ها ساخته شد و بزرگترین آکواریوم آب شوری که تا به حال به ثبت رسیده متعلق به کوروش کبیر می باشد. این خود دلیل انقراض گرفین را توجیه میکند چرا که این هیولای کوچک آریایی، برای ادامه بقا نیاز به حجم زیادی نمک دارد و البته لازم به توضیح نیست که آخرین زسیتگاه این جانور (دریاچه ارومیه) در حال خشک شدن است!نماد گرفین در آرم شرکت هواپیمایی ملی ایران (هما) هم دیده می شود.

بیایید با کمتر مصرف کردن نمک در غذا از نابودی دریاچه ارومیه و انقراض این جک و جانورهای آریایی جلوگیری کنیم!


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:48 AM :: توسط : karen


ـ آیا میدانید : ۲۹ اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟

ـ آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند.

 

ـ آیا میدانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.

ـ آیا میدانید : کمبوجیه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.

ـ آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد

ـ آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت .

ـ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ – ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد .

ـ آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.

ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت .

ـ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید.

ـ آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند .

ـ آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است .

ـ آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است .

ـ آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند .

ـ آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک -سازمان اطلاعات – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد.

ـ آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

ـ آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد.

ـ آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:39 AM :: توسط : karen

تخت جمشید به‌عنوان یکی از قدیمی‌ترین آثار عظیم به‌جا مانده از دوره هخامنشیان گرچه همیشه در آن منطقه وجود داشته است، اما اولین تلاش‌ها برای اکتشاف آن در دهه 30 میلادی آغاز شده است.

در سال 1310ش (1931 م) موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو مسوولیت حفاری و مرمت در تخت جمشید را بر عهده گرفت. در این سال پروفسور جیمز.اچ. برِستد مدیر موسسه که خود مصر‌شناس پرآوازه‌ای بود، پروفسور ارنست هرتسفلد را به‌عنوان مدیر هیات اعزامی به تخت جمشید منصوب کرد. حمایت مالی این طرح را خانمی آمریکایی که نمی‌خواست نامش فاش شود بر عهده داشت و محمدتقی مصطفوی، نماینده دولت ایران در این طرح بود.

هرتسفلد، پیش از آنکه از سوی موسسه شرق‌شناسی به این سمت منصوب شود، برای انجام تحقیقات به تخت جمشید سفر کرده بود. وی نخست در سال 1284ش (‍1905 م) در بازگشت از حفاری منطقه آشور از تخت جمشید دیدار کرد و پس از بازگشت به برلین حاصل تحقیقات خود را در کتابی که با همکاری فریدریش زاره نگاشت، منتشر کرد. هرتسفلد در این کتاب برای نخستین بار نظرات خود درباره هویت افراد منقوش در سنگ‌نگاره‌های مقابر سلطنتی را ارایه کرد. وی بعد‌ها این نظرات را تصحیح نمود. او بار دیگر در بهمن 1301ش (فوریه 1923 م) به تخت جمشید بازگشت و این‌بار تا 1303ش (1925 م) در ایران ماند.

بخشی از هزینه این طرح را انجمن فوریت‌های علوم آلمان بر عهده گرفت و بخش دیگر آن از کمک‌های دو نفر آلمانی و آمریکایی به اضافه هدایایی از جانب پارسیان هند تامین شد. هرتسفلد در این مدت پلانی از کل محوطه و حدود 500 قطعه نگاتیو تهیه کرد. همچنین به سفارش دولت وقت ایران گزارش مفصلی درباره تخت جمشید نوشت که در آن به وضعیت آثار به‌جای مانده به همراه نقشه موقعیت آن‌ها، وضعیت حفاظت از بقایا، شرح عملیات بازسازی و تخمین زمان و هزینه‌ها اشاره شده بود. در سال 1307ش (1928 م) فریدریش کرفتر که معمار بود، برای تدقیق نقشه‌ها به وی ملحق شد و در زمان تولیت موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو بر طرح مذکور همچنان همراه وی ماند.

همان‌طور که گفته شد در سال 1310ش (1932 م) موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو مسوولیت طرح را بر عهده گرفت و هرتسفلد در این سال چهار عضو جدید به گروه افزود: کارل برگنر معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف تاریخدان با تخصص در زمینه آثار پیش از تاریخ، دانلد‌ای. مک‌کون از موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو، و یک عکاس حرفه‌ای به نام هانس فون بوس.

مهم‌ترین اقدامات هرتسفلد در این مدت عبارت‌اند از: خاک‌برداری حرم خشایار، کشف بقایای رنگ روی پیکره‌های شاه و ملازمانش در درگاه شمالی عمارت شورا، کشف کتیبه تاسیس کاخ جنوب ‌شرقی، کشف کتیبه تاسیس کاخ صد ستون، کشف مجموعه الواح گلین تخت جمشید، کشف الواح زرین و سیمین با کتیبه‌ای از داریوش مربوط به تاسیس کاخ آپادانا.

اشمیت در مقیاسی وسیع به کاوش در مجموعه و محوطه آن ادامه داد. اعضای هیات اعزامی به سرپرستی وی سال به سال تغییر می‌کردند. به گفته اشمیت مهم‌ترین اکتشاف دوران سه ساله اقامت وی در تخت جمشید عبارت‌اند از: کشف لوحه سنگی به خط میخی مربوط به احداث بنای کاخ آپادانا و کشف ظروف پذیرایی مجلل و غنایم مصری، بین‌النهرینی و یونانی. گروه کاوش در این مدت مجموعه بسیار غنی و مفصلی از مدارک شامل عکس‌، طرح و نقشه تهیه کردند که در بایگانی موسسه نگهداری می‌شود. در واپسین سال‌های ماموریت موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو در تخت جمشید، موزه دانشگاه فیلادلفیا و موزه هنرهای زیبا در بوستون نیز در کار کاوش با آن‌ها همراه شدند تا از عهده کار وسیعی که در دست بود برآیند. با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318ش (1939 م) فعالیت حفاری این موسسه در تخت جمشید متوقف شد.

سال 1258 خورشیدی (1879 میلادی) به هنگام کاوش‌های باستان‌شناسی گروه بریتانیایی در محوطه باستانی بابل در بین‌النهرین، هرمزد رسام، باستان‌شناس بریتانیایی آسوری‌تبار، استوانه گلی‌ای را یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود. جنس این استوانه از گل رس است، 22.5 سانتی‌متر طول و 11 سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن 45 سطر (به‌جز بخش‌های تخریب‌ شده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شده است.

بررسی‌های بعدی نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل نوشته شده است. این اثر در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده بود. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه‌ای در بخش "ایران باستان" در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.

از سوی دیگر، در سال 1375 آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه‌ای که آن را متعلق به نبونید پادشاه بابل می‌دانستند، در حقیقت پاره‌ای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای 36 تا 43 است. پس از این آگاهی، این پاره از لوح استوانه‌ای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری می‌شد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلی پیوست گردید.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:33 AM :: توسط : karen

دريغ است ايران که ويران شود ، کنام پلنگان و شيران شود


مگه میشه به ایران افتخار نکرد؟

بهتر بود بپرسی به کجای ایران افتخار نمی کنی؟

به ذره ذره خاک ایران ، به تک تک ایرانیا (به غیر عرب صفتا ، غرب زده ها ) به اینکه نژادمون آریایی ،اونم آریایی برتر افتخار می کنم.

به این افتخار میکنم که هیچگاه بت پرست نبودیم .

به کوروش کبیر ، داریوش بزرگ ، خشایار شاه ، کاوه آهنگر ، آرش کمانگیر ، سیاوش ، کیومرث ، رستم، زرتشت و...

منشور حقوق بشر ، منشور پارسوماش ، منشور پرشیا ، منشور شوشیانا ، منشور پاسارگاد ، فروهر همه اینا غرور آفرینه .

به فردوسی، خیام، حضرت حافظ ، مولانا رومی ، سعدی ،عطار ، نظامی ، وحشی بافقی ، ارد بزرگ ،ابوعلی سینا ، ابو ریحان بیرونی ، رازی و...

 به پارسه ، خلیج همیشه فارس ، پاسارگاد ، شهر سوخته(مهر گنجینه سر به )، چغازنبیل ،  بیستون ، نقش رستم ، تخت سلیمان ، طاق بستان ، کاخ تیسفون(بزرگترین طاق آجری دنیا)و... افتخار می کنم.

 به این افتخار می کنم که  ما ایرانی ها شادترین مردم دنیا بودیم و پدران ما جشن و پایکوبی رو عبادت می دونستند .

کل جهانیان در مقابل بزرگی ایران و ملتش سرفرود آوردن .



ما ایرانی ها همیشه یگانه پرست بودیم .
آیین مغان
آیین مهرپرستی (میترائیسم){ که هنوزم تو کشورای مختلف طرفدار داره.}.
دین زردشت
آیین مانی
آیین مزدک

کورش کبیر :

این ابر مرد آنقدر والا مقام بوده که در قرآن از او ذکر شده(( ذوالقرنین ))
(16 آیه درباره ی اونازل شده:آیات 82 تا 97 سوره ی کهف ) و در تورات نیز( جایی
او را مسیح وجایی شبان خداوند و در جایی دیگر عقاب شرق وهم مشورت خداوند )
از او با احترام خاصی یاد شده است .
در کتب مقدس یهودیان مانند (عزراء- نحمیاء- اشعیاه وارمیاه ) از کوروش به عنوان
یک آزاده ومنجی یاد شده است واین احترامی که یهودیان به کوروش دارند به خاطر آن
است که هنگامی که کوروش بابل را فتح کرد دستور داد تا تمامی یهودیان (تقریباَ000/40)
که در زمان بخت النصر(نبوکدنصر) پادشاه مقتدر بابل که در هنگام فتح اورشلیم آنها را به
اسارت گرفته بود، آزاد کنند و کلیه ی اموالی را که بخت النصر از هیکل سلیمان به غنیمت
گرفته بود مسترد کنند وکوروش کمکهای بسیاری از نظر مالی و امکانات به یهودیان نمود
تا به اورشلیم برگردند واونیز دستور بازسازی هیکل سلیمان را داد. کورش نخستین کسی
بود که منشور حقوق وآزادی بشر را صادر کرد.
در میان شاهان کمتر پادشاهی است که مانند ((کوروش)) به چنین نیکنامی جهانی رسیده
باشد.

منشور پاسارگاد

پیران خویش را گرامی بدارید
برنایان را به دانایی دلالت کنید
و به یاد آورید
که شریران هم
روزی کودکانی بی آزار به گهواره بودند.
پس او که به کودکان خشم و تازیانه بگیرد
آینده آدمیان را آشفته کرده است
پس او که به پندار دیوان درآید
تنها پلشتی و پتیارگی به بار خواهد آورد
پس مراقب میراث من باشید
بعد از من توفانهای سهمگینی رخ خواهد داد
من پیشگوی پارسیانم
مراقب میراث من باشید
چرا که دیوان و درندگان زمان شکوه شما را برباد خواهند داد
خوابهای شما را آشفته خواهند کرد
خنیاگران را خواهند کشت
ای ملت من
نگاهبان میراث من باشد
چرا که تیرگی های بزرگ آغاز خواهد شد
و از آیین آزادگان
هیچ نشانی باز نخواهد ماند.


( کوروش کبیر  منشور پاسارگاد . کتیبه ی اول)


فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد پارسی و بزرگترین حماسه سرای جهان است. شاهنامه فردوسی به 30 زبان مختلف در دنیا ترجمه شده است.

نيم نگاهي به تنديسهاي فردوسي در كشورهاي مختلف

براي يادبود اين شاعر پر آوازه تنديس هاي زيادي توسط استادان بنام ساخته شده كه زينت بخش ميادين ، دانشگاهها و موزه ها ي داخل و خارج بوده است .

 مهمترين مجسمه هاي ساخته شده عبارتند از تنديسي كه توسط لرنزي استاد مجسمه ساز معروف فرانسوي ساخته و در باغ نگارستان در سال 1313 نصب شده است.

همچنين مجسمه اي كه توسط پارسيان هند به ايران اهدا شد و در تاريخ 10 مهر 1324 در ميدان فردوسي نصب شد و تا قبل از نصب مجسمه جديد فردوسي ساخته ابوالحسن صديقي در اين ميدان قرار داشت و اكنون در دانشگاه تهران قرار دارد.

مجسمه ديگري از فردوسي در شهر دوشنبه تاجيكستان وجود دارد كه تاجيكها پس از فروپاشي شوروي آن را جايگزين مجسمه لنين كرده اند.

تنديس شاعر نامدار ايراني فردوسي ، همزمان با هزارمين سال پايان سرودن شاهنامه و در آستانه روز بزرگداشت فردوسي، در دانشگاه آكسفورد انگليس نصب و رونمايي شد.

اما تنديس ديگري از فردوسي در ايتاليا قرار دارد كه از جنس سنگ مرمر سفيد به ارتفاع 185 سانتيمتر است.

در این خاک زر خیز ایران زمین .................. نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود .................. کزان کشور آزاد و آباد بود

بزرگی به مردی و فرهنگ بود .................. گدائی در این بوم و بر ننگ بود

از آن روز دشمن به ما چیره گشت .................. که ما را روان و خرد تیره گشت

از آن روز این خانه ویرانه شد .................. که نان آورش مرد بیگانه شد

بسوزد در آتش گرت جان و تن .................. به از بندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگانی بندگیست .................. دو سد بار مردن به از زندگیست



محققان می گویند که حکیم خیام پس از «الکساندر پوشکین» در روسیه به عنوان دومین سخنور بزرگ مطرح است و كتاب هاي وي بیش از همه منتشر می شوند و بیش از هر ادیب دیگر علاقه‌مند و متقاضی دارد.

 
رباعیات خیام امروزه پس از کتاب مقدس و آثار شکسپیر پر فروش ترین آثار ادبی انگلیسی محسوب می شود.


در فرانسه در مورد مولانا گفته شد : اگر بخواهید تفاوت اساسی مابین سه نفر شاعر بزرگ ایرانی یعنی مولوی ، سعدی و حافظ را به صورت تشبیهی در آورید باید سعدی را چشم شاعر ، حافظ را قلب شاعر و  مولوی را روح او بخوانید.

در سالیان اخیر شاعرانی چون "کولمن بارکس" و "روبرت بلای" ( که هیچکدام فارسی نمی دانند) توانستند مولوی را در آمریکا بشناسانند و او را بر مسند بلندی بنشانند که اکنون می بینیم کتاب او پرفروشترین کتاب تاریخ آمریکا طی سالهای گذشته بوده است .

شاعران معاصر آمریکایی اکنون غبطه می خورند و تلاش می کنند دریابند که چگونه یک شاعر فارسی زبان هشتصدساله توانسته است پرخواننده ترین شاعر در زبان انگلیسی شود.

" هدیه عشق" از معروف ترین آلبوم های موسیقی است که بر مبنای اشعار مولانا ساخته شده است . "دیپاک چوپرا" روانکاو و نویسنده هندی تبار آمریکایی موفق شد ستاره های ادب و موسیقی را گردهم آورد و این آلبوم را ضبط کند.

در سال 1865 که ترجمه گلستان سعدی به قلم فرانسیس گلدوین در آمریکا منتشر شد امرسون مقدمه جالبی بر آن نوشت و گلستان را  بعنوان یکی از کتابهای مقدس جهان ستود. وی در خصوص سعدی می گوید او به زبان همه ملل و اقوام عالم سخن می گوید و گفته های او مانند "هومر" و "شکسپیر" و "سروانت" و "مونتینی" همیشه تازگی دارد. امرسون معتقد است که دستورهای اخلاقی گلستان قوانین عمومی و بین المللی است.


ارد بزرگ محبوبترین متفکر و اندیشمند ایران

اندیشمند میهن پرست کشورمان که سخنان و نظریات او بیشترین استقبال نسل جوان ایران را به همراه داشته است.

آرمان همان تنها انگيزه زندگي ...
آرمان همان انرژي و پتانسيل همه عمر...
و چه آرماني بالاتر از درد "ايران " داشتن...
ايران پاكترين و زيباترين واژه هستي
و قطره اي مي شوم در امواج سترگ و آسيم سرزمينم ....ايران


شادمانی جزء جدایی ناپذیر سنت ایرانی است . جشن های بزرگ ملی ، عشق و...
نباید از یاد برد که در افسانه های قدیمی مردمی، زرتشت هنگام تولد به صدای بلند می خندد.


جشن سده
جشن تیرگان (آبریزان)
عید نوروز
جشن مهرگان
جشن شب یلدا
سیرسور
سپندارمزگان


پنجه(چهارشنبه سوری)
سیزده بدر
جشن های گاه انبار 


پروکوپیوس مورخ رومی در یادداشتهای روزانه خود در مورخ 13 بهمن ماه سال 69 شمسی قبل از هجرت میگوید :در این روز نسخه اصلی تاریخ جنگهایم را به امپراتور دادم واو پس ازمرور کوتاهی بر آن گفت:
هرچند به سود ما رومیان نیست اما جا داشت می نوشتی ژوستی نین امپراطور روم عقیده دارد در خون سربازان ایرانی ماده اختصاصی وجود دارد که باعث می شود ترس نداشته باشند بی باک و مغرور باشند و تسلیم نشوند. هنگام اسارت در برابر فاتح زانو نزنند و عجز و لابه نکنند من نمی دانم که ایران چه آبی دارد که بذر نهایت میهن دوستی را در جان مردمش پرورش میده.


رسول اکرم می فرمایید :
« لو کان العلم معلقاً باالثریا لتناوله رجال من الفارس»
« اگر دانش بر ستاره ی پروین (ثریا) بسته باشد ، ایرانیان بدان دست خواهند یافت .»

اصل روایت را به این گونه آورده اند:
«از حضرت پیغمبر (ص) روایت کرده اند، که این آیه شریفه را تلاوت فرمود:
وان تتولوا یستبدل قوماً «غیر کم». از آن حضرت پرسیدند کدام مردم به جای ما خواهند بود؟ حضرت دست بر دوش سلمان فارسی نهاده فرمود: این و قوم این (فارسیان= ایرانیان)، به خدایی که جان من در دست اوست، لوکان العلم...»


اي خوشا بر من که من ايرانيم                         فارغ از هر جنگ و هر ويرانيم
جنگ من جنگ خرد باشد عزيز                         من حيا دارم ز هر شمشير تيز
رسم من رسم وفاداري بود                             کيش آزادي جهانداري بود
من ز زرتشت و خدايي بوده ام                         بُد ز کورش شاه ايدون دوده ام
من ز افريدون و از جم مانده ام                         نغمه هاي شادي و غم خوانده ام
من همانم که در اين مهد فرين                           دارم از  يار و عزيزان بهترين
مردمانی از دیار مهر و نور                                از دیار شادی و عشق و سرور
هم سخن نیکو و هم کردار نیک                      از اشا گویند و از پندار نیک
من نه حیوانم نه کافر یا خشوک                      نه به دنبال حرامی گوشت خوک
بر مسلمان و مسیحی و یهود                        آنکه نامش بُد ز ایران صد درود
من به این امید و عشقم زنده ام                    در تکاپوی وطن جان داده ام
مهد دلداران شود ایران زمین                          یار زرتشتیم جمله بر یقین
پاينده باد ايران




وقتی ما هیچ ارزشی به تاریخ خودمون نمی دیم دیگه از این بهتر نمیشه (یاد حرف ارد بزرگ افتادم).

ارد بزرگ : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد.


اين شير و خورشيد قشنگ
 دارد بها بيشتر ز جان
اين نشان آريا
 اين يادگار کاويان
 هر کس به آن حرمت گذاشت
 عشق وطن در سينه کاشت
 هر کس به آن مهري نداشت
 خود را به بيگانه گماشت



نخستين گام برای از ميان برداشتن يک ملت ؛ پاک کردن حافظه آن است . بايد کتابهايش را ؛ فرهنگش را ؛ تاريخش را از ميان برد . بعد بايد کسی را واداشت که کتاب تازه ای بنويسد . فرهنگ تازه ای را جعل کند و بسازد ؛ تاريخ تازه ای را اختراع کند . کوتاه زمانی بعد ملت آنچه بوده را فراموش می کند ؛ دنيای اطراف نيز همه چيز را حتی با سرعت بيشتری فراموش می کند...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:21 AM :: توسط : karen

 

 

از کتیبه های بدست آمده می توان نتیجه گرفت نام اصلی تخت جمشید ، پارسه بوده است . تخت جمشید نامی است که مورخین بعد از اسلام و نویسندگان و سرایندگان شاهنامه مخصوصا فردوسی به کاخ شاهان هخامنشی نسبت داده اند و علت هم آن بود که آنان آنطور که باید و شاید به تاریخ باستانی و حقیقی ایران بواسطه از بین رفتن مدارک و اسناد کتبی در حملات [و سلطه ] مقدونیها و تازیان آگاهی نداشتند و از روی داستان ها و مانده های اوستا و اطلاعاتی که سینه به سینه گشته و بیاد مانده بود این بنای عظیم را همان دژ و تختی که جمشید ساخت دانسته اند .

 

 

 

اشتباه بزرگی است که تصور کنیم تخت جمشید یک مقر سلطنتی بوده است . این بنا که به گواه مکاشفات باستان شناسی با رعایت حقوق کارگران و معماران ساخته شده است یک مرکز معنوی و آیینی بوده است و پایتخت های سیاسی و اداری شهر های دیگر بوده اند .  شوش ، بابل و اکباتان (همدان) سه پایتخت مهم هخامنشی بودند که تا پایان عمر این سلسله اهمیت خود را حفظ نمودند .علاوه بر سه شهر فوق الذکر دو شهر دیگر نیز بودند که اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار بودند که عبارتند از : پاسارگاد و پارسه ( تخت جمشید ).

 

پاسارگاد به عنوان اولین مقر حکومتی هخامنشیان و محل کاخ و مقبره کوروش کبیر بنیانگذار این سلسله بود اما در رابطه با تخت جمشید ( پارسه ) باید گفت هیچ گاه مقر سلطنتی دایمی نبود . شاید بتوان گفت غرض اصلی این ساختمان آن بود که مرکز معنوی وآیینی کشور و کاخ عظیم و با شکوهی برای برگزاری مراسم نوروز باشد .

 

البته در سنگ ‌نوشته‌های به‌جا مانده از دوران هخامنشیان، به‌طور مستقیم اشاره‌ای به برگزاری نوروز نشده است.

 

 

 

اما بررسی‌ها بر روی این سنگ‌ نوشته‌ها نشان می‌دهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشن‌های نوروز آشنا بوده‌اند و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن می‌گرفته‌اند..

 

می توان برگزاری جشن های با شکوهی را در پارسه تصور کرد و بدون شک بزرگ ترین جشن های نوروزی در آن دوران و در بنای با شکوه تخت جمشید برگزار می شده است.

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:19 AM :: توسط : karen

به کوروش چه خواهيم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک
اگر باز پرسد ز ما
چه شد کردار پاک
چه شد ملک ايران زمين
کجايند مردان اين سرزمين
به کوروش چه خواهيم گفت؟
اگر ديد و پرسيد از حال ما
چه کرديد بُرنده شمشير خوش دستتان
کجايند ميران سر مستتان
چه آمد سر خوي ايران پرستي
چه کرديد با کيش يزدان پرستي
به شمشير حق ، نيست دستي
که بر تخت شاهي نشسته است
چرا پشت شيران شکسته است
در ايران زمين شاه ظالم کجاست
هوا خواه آزادگي ،
پس چرا بي صداست
چرا خامش و غم پرستيد، هاي
کمر را به همت نبستيد، هاي
چرا اينچنين زار و گريان شديد
سر سفره خويش مهمان شديد
چه شد عِرق ميهن پرستيتان
چه شد غيرت و شور و مستيتان
سواران بي باک ما را چه شد
ستوران چالاک ما را چه شد
چرا مُلک تاراج مي شود
جوانمرد محتاج مي شود
چرا جشنهامان شد عزا
در آتشکده نيست بانگ دعا
چرا حال ايران زمين نا خوش است
چرا دشمنش اينچنين سر کش است
چرا بوي آزادگي نيست، واي
بگو دشمن ميهنم کيست، هاي
بگو کيست اين ناپاک مرد
که بر تخت من اينچنين تکيه کرد
که تا غيرتم باز جوش آورد
ز گورم صداي خروش آورد
به کوروش چه خواهيم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:14 AM :: توسط : karen

((الف)) یعنی که ما آزادگانیم

به فرمان اهورا بندگانیم

و((ی)) یعنی که ما یزدان پرستیم

به جام رحمت حق مست مستیم

و((ر)) یعنی که رندانی غیوریم

به دنیا مردمانی پر غروریم

((الف)) یعنی اگر امروز هستیم

به جز ایران به خاکی دل نبستیم

و((ن)) نامی بلند و ماندگار است

که ایران معنی این یادگار است.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:12 AM :: توسط : karen

من ایرانیم عشق من این بود

که مهر وطن بهر من دین بود

ببوسم من این خاک پاک وطن

که پاینده شد نام ایران من

همین افتخارم اهوراییم

قلم قاصر از شور و شیداییم

چو این مملکت ملک شیران بود

سلاح من این نام ایران بود

نیازم به میراث ایران من

همان تخت جمشید دشمن شکن

همان قصر پر شوکت و با وقار

همان ملک شاهان با اقتدار

نیازم به فردوسی باخرد

خرد تا ابد نام او می برد

بود افتخارم که ایران زمین

شده مهد رستم یل بی قرین

همان پهلوان دلیر و نژند

بمیرد که ایران نیابد گزند

اگر وارث آن یلان گشته ایم

اگر دل به این مملکت بسته ایم

بسازیم ایران فخر زمان

یه یاری یزدان و ایرانیان


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:9 AM :: توسط : karen

در این خاک زر خیز ایران زمین/نبودند جز مردمی پاک دین

 

همه دینشان مردی و داد بود/وزان کشور ازاد و اباد بود

 

نگفتند حرفی که ناید به کار/نکشتند تخمی که ناید به بار

 

چو مهر و وفا بود کیششان/گنه بود ازار کس پیششان

 

همه بنده پاک یزدان پاک/همه دل پر از مهر این اب و خاک

 

پدر در پدر اریایی نژاد/ز پشت فریدون نیکو نهاد

 

بزرگی به مردی و فرهنگ بود/گدایی در این بوم و بر ننگ بود

 

کجا رفت ان دانش و هوش ما/که شد مهر میهن فراموش ما

 

که انداخت اتش در این بوستان/کز ان سوخت جان و دل دوستان

 

چه کردیم کین گونه گشتیم خوار/خرد را فکندیم زین سان ز کار

 

نبود این چنین گشور و دین ما/کجا رفت ایین دیرین ما

 

به یزدان که این کشور اباد بود/همه جای مردان ازاد بود

 

در این کشور ازادگی ارز داشت/کشاورز خود خانه و مرز داشت

 

گرانمایه بود انکه بودی دبیر/گرامی بد انکس که بودی دلیر

 

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت/نه بیگانه جایی در این خانه داشت

 

اگر مایه زندگی بندگیست/دو صد بار مردن به از زندگیست

 

بیا تا بکوشیم و جنگ اوریم/برون سر از این بار ننگ اوریم

 

به یزدان که هرگز جهان افرین/نه با بنده مهر ورزد نه کین

 

ز نیک و بدت هر چه اید به سر/ز خود بین و ز کرده خود شمر

 

از ان روز دشمن به ما چیره گشت/که مارا روان و خرد تیره گشت

 

از ان روز این خانه ویرانه شد/که نان اورش مرد بیگانه شد

 

چو ناکس به ده کدخدایی کند/کشاورز باید گدایی کند

 

چو دانش پژوهنده بیند زیان/که بندد به دانش پژوهی میان

 

به یزدان که ما گر خرد داشتیم/کجا این سرانجام بد داشتیم

 

بسوزد در اتش گرت جان و تن/به از بندگی کردن و زیستن

 

اگر مایه زندگی بندگیست/دو صد بار مردن به از زندگیست

 

بیا تا بکوشیم و جنگ اوریم/برون سر از این بار ننگ اوریم

 

بیاریم ان اب رفته به جوی/مگر زان بیابیم باز ابروی

 

شود مردمی کیش و ایین ما/نگیرد خرد خرده بر دین ما

 

ز فردوسی ام امد این گفته یاد/که داد سخن را چو او کس نداد

 

چو ایران نباشد تن من مباد/بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

 

سرشت من از میهن بود/من از میهن و میهن از من بود


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 12:6 AM :: توسط : karen

ای خطه ایران مهین ، ای وطنم

ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

آبی قلب تو خلیج فارس و هرمز

سینه به سینه ات سلسله کوه البرز

وسعت نام تو ، وسعت نام خورشید

جلوه ی خاک تو ، قرمز و سبز و سپید

این نه منم من ، نه من منم من

ذره خاک وطنم من

ایران خاک دلیران ، ایران غرش شیران

ایران همیشه جاویدان

شبنمی از جنگل شمال ، ایرانی

دیده به دریایی از کمال ، ایرانی

محو جمیلی از آن جمال ، ایرانی

ایرانی پهلوان ، ایرانی مهربان ، ایران وطن من

ایرانی قهرمان ، ایرانی پهلوان

از ارس تا خلیج وطن من

خون سیاوش ، کمان آرش

مهد شهیدان ، غرور آتش

خانه ایمان به لطف یزدان

ایران خاک دلیران ، ایران غرش شیران

ایران همیشه جاویدان

رستم و سهراب قصه ها ، ایرانی

شیرین و فرهاد عاشقا ، ایرانی

اهل وفا صلح و صفا ، ایرانی

ایرانی مهربان ، ایرانی قهرمان

ایـــــــــــــــران ، وطــــــــــــــــــن من

این نه منم من ، نه من منم من

ذره خاک وطنم من

ایران خاک دلیران ، ایران غرش شیران

 ایـــــــــــــــران    همیشه    جاویدان  


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 11:56 AM :: توسط : karen

در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست

هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

 در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.

این ادب اصیلمان است:

  نجابت

  قدرت

  احترام

  مهربانی

  خوشرویی

 هم وطن ایرانی من ، ایرانی اصیل بمان


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 11:54 AM :: توسط : karen

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

         این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی

         طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست

آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت

       هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

        لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان

       موجی است که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران

        عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران

        هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست 

آوارگی وخانه به دوشی چه بلاییست

        دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ

       در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست.

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران

       بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست.

پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران

        لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست.

هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ

        چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند

        این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست 

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است

        این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 11:45 AM :: توسط : karen

اي وطن اي مادر تاريخ ساز
    اي مرا بر خاک تو روي نياز

    اي کوير تو بهشت جان من
    عشق جاويدان من ايران من

    اي ز تو هستي گرفته ريشه ام
    نيست جز انديشه ات انديشه ام

    آرشي داري به تير انداختن
    دست بهرامي به شير انداختن

    کاوه آهنگري ضحاک کش
    پتک دشمن افکني ناپاک کش

    رخشي و رستم بر او پا در رکاب
    تا نبيند دشمنت هرگز به خواب

    مرزداران دليرت جان به کف
    سرفرازن سپاهت صف به صف

    خون به دل کردند دشت ونهر را
    بازگرداندند خرمشهر را

    اي وطن اي مادر ايران من
    مادر اجداد و فرزندان من

    خانه من بانه من توس من
    هر وجب از خاک تو ناموس من

    اي دريغ از تو که ويران بينمت
    بيشه را خالي ز شيران بينمت

    خاک تو گر نيست جان من مباد
    زنده در اين بوم و بر يک تن مباد

    وطن يعني همه آب و همه خاک
    وطن يعني همه عشق و همه پاک

    به گاه شير خواري گاهواره
    به دور درد پيري عين چاره

    وطن يعني پدر مادر نياکان
    به خون و خاک بستن عهد و پيمان

    وطن يعني هويت اصل ريشه
    سر آغاز و سر انجام و هميشه

    ستيغ و صخره و دريا و هامون
    ارس زاينده رود اروند کارون

    وطن يعني سراي ترک تا پارس
    وطن يعني خليج تا ابد فارس

    وطن يعني دو دست از جان کشيدن
    به تنگستان و دشتستان رسيدن

    زمين شستن ز استبداد و از کين
    به خون گرم در گرمابه فين

    وطن يعني اذان عشق گفتن
    وطن يعني غبار از عشق رفتن

    وطن يعني هدف يعني شهامت
    وطن يعني شرف يعني شهادت

    وطن يعني گذشته حال فردا
    تمام سهم يک ملت ز دنيا

    وطن يعني چه آباد و چه ويران
    وطن يعني همين جا يعني ايران

    وطن يعني رهايي ز آتش و خون
    خروش کاوه و خشم فريدون

    وطن يعني زبان حال سيمرغ
    حديث جان زال و بال سيمرغ

    سپاه جان به خوزستان کشيدن
    شهادت را به جان ارزان خريدن

    نماز خون به خونين شهر خواندن
    مهاجم را ز خرمشهر راندن

    وطن يعني اذان عشق گفتن
    وطن يعني غبار از عشق رفتن

    وطن يعني هدف يعني شهامت
    وطن يعني شرف يعني شهادت

    وطن يعني گذشته حال فردا
    تمام سهم يک ملت ز دنيا

    وطن يعني چه آباد و چه ويران
    وطن يعني همين جا يعني ايران

 

اشعار وطن, شعر درباره ایران

دلم از تنهایی تو
حتی یک نفس جدا نیست

گله سر کن که می ­دونم
گله­ هات یکی دوتا نیست

ای وطن ای ریشه من
عشق من اندیشه من

گور من گهواره من
قلب پاره پاره من

بگو از اونا که رفتن
تو رو بی صدا شکستن

بگو از اونا که موندن
دلتو اینجا شکستن

با همه عذاب دیروز
دل به فردای تو بستن

توی این روزای خوب هم
می­بینی که با تو هستن

اما من نه اهل سودام
نه به فکر ترک اینجام

اهل تو از ریشه تو
خاک تو خون تو رگهام


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 1:6 AM :: توسط : karen

چشم دوستان بازم شعر ودانستی دراین باره میزارم خوشحالم که هنوز طرفدارای زرتشت هستن ایول

وبلاگم رو هم ثبت کردم در جاهایی که دوستان گفتن

روحت شاد کورش


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 6:27 PM :: توسط : karen

كوروش بزرگ، فردوسي خردمند، آريو برزن دلاور، آرتميس شجاع، سورناي دلير، يوتاب شيرزن و.... چشم بگشاييد به پاخيزيد فرزندان شما در خوابند....


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1398برچسب:, :: 5:2 PM :: توسط : karen

استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي و بزرگترين حماسه سراي جهان با آفرينش اثر جاودان خود نه تنها زبان، فرهنگ، تاريخ و اصالت نياكان ما را زنده نمود بلكه به مردم ايران زمين زندگي و جاودانگي بخشيد. به درستي فردوسي بزرگ يكي از ارزشمندترين گنجينه هاي تاريخ جهان بوده و هست. نگراني او اين بود كه تاريخ نياكانش به فراموشي سپرده شود و زبان شيرين پارسي نابود گردد. او به چشم خود مي ديد چگونه در مكاتبات، كلمات و جملات عربي جايگزين واژه گان زيباي پارسي مي شود و انسانهاي دون صفتي كه چشم ديدن شكوه و بزرگي ايران و ايراني را ندارند پاي در راه مدفون نمودن تاريخ پر شكوه ما گذاشته اند.استاد توس دلي پرخون داشت و ياراني اندك كه هيچ كدام در انديشه رهايي ايران زمين نبودند.

فردوسی

 فردوسي بزرگ در سال 329 برابر با 940 ميلادي در باژ از روستاهاي توس در خانواده اي دهقانان ديده به گيتي  مي گشايد .در جواني به چكامه سرايي داستانهاي قهرماني مي پردازد . در سال 370 برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند.فردوسي بدون هيچ ترسي با شجاعتي ستودني ضمن بيان مفاسد دستگاههاي حاكم، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي نيز مي ستيزد چون دوست دارد ايرا به جايگاه خود بازگردد و راه پيشرفت فرهنگ و تمدن نياكانش را پي بگيرد.

مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي براي فردوسي بزرگ ارزشمند است.  شاهنامه  شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد بزرگمرد ايران زمين ايراني را آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند.سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي نگارش شاهنامه به پايان مي رسد. زيبايي هنر اين بزرگمرد به گونه اي بود كه دل دولتمردان آن زمان را به لرزه انداخت دريافتند كه ايراني بار ديگر به پا خواهد خواست و چون هميشه در برابر ددمنشي ستمگران دوران ايستادگي خواهد نمود. فردوسي كار بزرگي را به انجام رساند و بدون  هيچ گونه چشمداشتي چشم به آينده دوخت تا فرزندان ايران زمين با بيداري به پا خيزند و راستي را از ناراستي و كژي باز شناسند.

بر ماست كه چشم بگشاييم دوروبر را نگاه كنيم و راستي را بازشناسيم و ايران را به جايگاه خود بازگردانيم.

آنچه كوروش كرد و دارا وآنچه زرتشت مهين        زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
امروز نيز هستند كساني كه با استفاده از احساسات پاك ايراني مردم ما را سرگرم مي كنند وخود در پي......

كوروش بزرگ، فردوسي خردمند، آريو برزن دلاور، آرتميس شجاع، سورناي دلير، يوتاب شيرزن و.... چشم بگشاييد به پاخيزيد فرزندان شما در خوابند. 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 5:0 PM :: توسط : karen

بعد از جنگی بزرگ و سرنوشت ساز، کوروش بزرگ شاه هخامنشی به وزیر خزانه داری خود دستور داد تا هنوز خستگی از تن سربازان بیرون نرفته، غنایم جنگی باقی مانده را به نسبت مساوی بین آنها و درجه داران ارتش تقسیم نماید. آن روز آشپزها برای ناهار آبگوشت پخته بودند.کوروش داخل سراپرده نشسته بود و با کرزوس مشاور خود که روزگاری یکی از فرمانروایان بزرگ جهان بود سخن می گفت. یک نفر با كسب اجازه غذای کوروش را درون سینی نزد او آورد. کوروش درپوش ظرف را برداشت، بوی مرغ بریان فضا را پر کرد.  شاه ایران از غذای سربازها پرسید گفتند: آبگوشت است همه کنار هم نشسته اند و مشغول صرف غذا هستند. کوروش در ظرف را گذاشت و گفت: من می خواهم با سربازان هموطنم غذا بخورم. سینی را جلو کرزوس گذاشت و از او خواست مرغ بریان را بخورد. سپس از سراپرده بیرون رفت  سربازان که مشغول خوردن غذا بودند، با دیدن او دست کشیدند و از جا بلند شدند. کوروش  با لبخند همیشگی خود گفت: راحت باشید می توانم کنار شما غذا بخورم؟ کسی چیزی نگفت سربازان در حالیکه از شوق چشمانشان خیس اشک شده بود، سکوت کرده بودند و به او می نگریستند. کوروش به طرف آنها رفت جای خالی پیدا کرد و نشست. همه را دعوت به نشستن کرد و گفت: یادتان رفت همسنگرتان را برای غذا خوردن صدا کنید برای من آبگوشت بیاورید. همه در محیطی صمیمی و آرام مشغول صرف غذا شدند.

بعد از پایان غذا کزروس که مثل همیشه از رفتار کوروش تعبجب کرده بود به او گفت:

 - شما فرمانروای ایران هستید باید با دیگران تفاوت داشته باشید غذا و مکان غذا خوردن شما باید ازآنها جدا باشد.

کوروش لحظه ای فکر کرد و گفت:

- من انسانی هستم مانند همه آنها. دوستشان دارم چون کنارم هستند، تنهایم نمی گذارند و برای سرافرازی کشورشان جان می دهند من فقط نقشه جنگی     می کشم و مراقبت می کنم تا همه چیزی با نظم و انضباط انجام شود. خودم هم وارد جنگ می شوم اما سختی کار بر دوش آنهاست اگر نباشند، من هم نیستم ایران هم نیست. افتخار من در کنار مردم بودن است و آرزویم، وجود صلح و آرامش در بین همه مردم دنیا.

تصوير كوروش آريايي

کرزوس سرش را پایین انداخت و گفت:

- سخن شما درست است ولی چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر  نمی دارید و همه را به سربازانتان می بخشید؟

 کورش گفت:

- اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟

 كزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت:

 - برو به سربازان بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین همرزمانش جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید. سربازان هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت :

- ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران نگهداریشان مي شدم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد. مال و ثروت ماندگار نیست دوستی و محبت مردم و خشنودی آنهاست که خدا را راضی نگه می دارد من بنده خدا هستم چون دیگر بندگانش. شادي مردم مرا شاد مي كند.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:59 PM :: توسط : karen

مهمترين كار دريايي دوره هخامنشيان كندن راه آبي قابل كشتيراني بين درياي سرخ و مديترانه مي باشد كه افتخار آن براي هميشه از آن شاهنشاه داريوش بزرگ است. شاهكار بزرگي كه با تيزهوشي شاهنشاه علاوه بر كوتاه كردن راه دريايي، بازرگاني ايران را رونق بخشيد. يكي ديگر از اهداف داريوش بزرگ آن بود كه به  راحتي بتواند نيروي دريايي ايران را از كرانه هاي خليج پارس به درياي مديترانه برساند. اين كار در سده ششم پيش از ميلاد انجام پذيرفت. به دستور داريوش لوحه اي سنگي به خط ميخي، پارسي، عيلامي، بابلي و مصري بياد بود اين كار بزرگ نوشته شد. روي لوح نقش دو نفر حجاري شده و در بين آن نام داريوش به چشم مي خورد. ترجمه لوح بدين شرح است:

 

داريوش شاه گويد: من پارسي هستم. از پارس مصر را گرفتم من فرمان حفر اين ترعه را دادم از رودخانه اي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه به پارس مي رود پس از آن اين ترعه حفر شد چنانكه فرمان دادم و كشتيها از مصر از وسط اين ترعه به سوي پارس روان شدند چنانكه ميل من بود.   

بند اول: خداي بزرگي است اهورامزدا كه اين سرزمين را آفريده كه آن آسمان را آفريده كه بشر را آفريده كه خوشي را به بشر داده كه داريوش را شاه كرده كه داريوش را به شاهي مملكتي رسانده كه بزرگ است و اسبان و مردم خوب دارد.

بند دوم: منم داريوش شاه شاه شاهان شاه كشورهايي كه از تمام نژ‍ادها مسكون است شاه اين سرزمين بزرگ تا آن دورها پسر ويشتاسب هخامنشي.

نيمي از كتيبه از بين رفته است. نام كوروش بزرگ نيز در آن وجود دارد. هرودوت درباره كانال مي نويسد:

.... طول كانال بمسافت چهار روز راه است صدو بيست هزار نفر كارگر بر روي آن كار كرده اند و حفر آن به دستور داريوش شاهنشاه ايران بوده است. عرض كانال به اندازه اي بود كه دو ناو كه هر كدام سه دسته پاروزن داشت پهلو به پهلو از آن مي گذشتند.

و اين چنين است خدمات ارزنده بزرگ مردان ايران زمين در راه شكوفايي جامعه بشري 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:58 PM :: توسط : karen

در یکی از شبهایی که دانیال، پیامبر بنی اسرائیل در کنار مردمش اسیر ستم پادشاه بابل بود، خوابی دید. او بارها در کتابها خوانده و از پیامبران پیش از خود شنیده بود که مردی از بهترین مردان خدا که پادشاه دو ملت بزرگ است و بر کشورهای زیادی با عدل و داد فرمانروایی می کند به یاری مردم خدا پرست یهود خواهد آمد خدا او را دوست و همراه خود خوانده بود. دانیال که ستمهای بسیاری را تحمل نموده بود تنها یک آرزو داشت آن هم دیدن مردی که خدا او را منجی مردم ستمدیده   بنی اسرائیل نامیده بود. دانیال در خواب مژده آمدن آن مرد را شنید جبرئیل برای او پیامی آورده بود مردی که با سرافرازی سوار بر اسب با مهربانی وارد شهر می شود و زندانیان ستم کشیده را رها می سازد. از آن روز دانیال، پیامبر خدا در انتظار بود تا اینکه به آرزوی دیرینه خود رسید روز موعود فرا رسید پادشاه ستمگر بابل در برابر سپاه بزرگ ایران سر فرود آورد و درهای شهر نفوذ ناپذیر بابل به روی یاران کوروش بزرگ باز شد.

دانیال

دانیال در جلو صفی که با شادی به استقبال سربازان ایران آمده بودند ایستاده بود و با شوق به مردی بلند بالا و مهربان می نگریست که سوار بر اسب با تکان دادن دست به احساسات مردم پاسخ می داد و لبخند می زد. زمانی که کوروش از جلو او می گذشت دانیال فریاد بر آورد:

- درود خدا بر کوروش پادشاه بزرگ که در پی خشنودی خدا هست

کوروش به سوی او رو گرداند و گفت:

- درود خدا بر همه بندگانش. تو کیستی ای مرد؟

- دانیال بنده خدا

کوروش که نام پیامبر خدا را شنیده بود از اسب به پایین جست به سویش رفت با مهربانی او را در آغوش کشید شانه اش را بوسید و گفت:

- آیا دانیال پیامبر نیز تا امروز در بین اسیران بوده اند؟

- آری فرزند سالهاست منتظر آمدنت هستم به تازگی جبرئیل خبر آمدن تو را به من داد

کوروش از خبر شگفت زده شد و از اینکه مورد مرحمت آفریدگار قرار گرفته است احساس شادی نمود او از دانیال خواست راهنمایش باشد و همراهیش کند. دانیال پیامبر، خواسته مردم را آزادی و بازگشت به وطن اصلیشان معرفی نمود کوروش بلافاصله دستور بازگشت اسیران را صادر نمود و به آنان مال و ثروتی داد تا علاوه بر توشه راه بتوانند در شهر خود کاشانه ای بسازند و کاری دست و پا کنند . پیش از حرکت اسیران کوروش بزرگ دانیال را به حضور پذیرفت و گفت:

- می خواهم از پیامبر خدا دعوت نمایم به سرزمین ایران بیاید و همراه و مشاور من در خدمت به بندگان خدا باشد.

 دانیال دعوت کوروش را پذیرفت با او به ایران آمد و از آن روز در صدر وزیران شاهنشاه هخامنشی قرار گرفت و در کارهای گوناگون مشاور کوروش بزرگ شد. سالهای پایانی عمر دانیال در شوش به راحتی و افتخار گذشت و بعد از مرگ در همان شهر به خاک سپرده شد.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:55 PM :: توسط : karen

لشکر ايران آماده جنگ مي شد و سواران پا بر رکاب اسب با شور و اشتياق آماده فرمان حركت بودند تا افتخاري ديگر براي ايران رقم زنند. باز دستي به ستم دراز شده بود و مردمي از كوروش ياري خواسته بودند. آنگاه كه شاه ايران موضوع حمله به امپراتوري ايران و كشته و زخمي شدن تعداد زيادي از زنان و كودكان مظلوم را شنيد، نتوانست ساكت بنشيند و تنها با تكيه بر مسند قدرت دستور اعزام نيرو صادر كند او خود لباس رزم پوشيد تا به مردم بي پناه كمك كند و باز ديد گروه بسياري از جوانان و پيران سرزمين ايران پشت سرش به صف ايستاده اند تا ياريش كنند.

کورش پادشاه عادل ايران از نزديکان خداحافظي كرد سوار بر اسب شد تا باز به راهبري سپاه ايران بپردازد. هنوز دستور حركت صادر نشده بود كه فرياد شادي و خنده از گوشه اي از سپاه بلند شد كوروش كنجكاو شد تا علت را بداند يکي از نزديکان خبر آورد همسر سربازي چهار فرزند بدنيا آورده و گويا خبر تولد نوزادان تازه به پدرشان رسيده است.

 فروانرواي ايران خنديد و گفت:

- اين خبر خوش پيش از حرکت سپاه ايران بسيار روحيه بخش و خوش يُمن است. خداوند به زندگي پدرو مادرشان خيرو بركت دهد.

كوروش دستور داد پدر نوزادان را به نزدش بياورند. سرباز ايران در حاليكه از شادي اشك در چشم داشت نزد كوروش آمد شاه ايران او را بوسيد و گفت:

- خبر شادي بخشي است براي تو و خانواده ات مبارك باشد هر چه زودتر لباس رزم را بيرون بياور ونزد فرزندانت برو

سرباز كه انگار دنيا را بر سرش خراب كرده اند با چهره اي غم زده گفت:

- شاها چه فرمان مي دهيد مرا از همراهي خود و همسنگرانم منع مي كنيد

 كوروش لبخندي زدو گفت:

- نگهداري و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . برا ي ياري رساندن به سرزمينت فرصت زيادي داري

 وقتي سپاه پيروز ايران از جنگ باز گشت کوروش تنها سوغاتي را که با خود به آورد چهار لباس زيبا براي فرزندان آن سرباز بود .به درستي كه فرمانرواي مردمدار ، مهر خويش را از کسي دريغ نمي کند .

سال ها بعد آن چهار کودک سربازان رشيدي شدند ، آنها نخستين سربازان سپاه ايران بودند که از ديوارهاي آتن گذشته و وارد پايتخت يونان شدند . نکته جالب آن است که يکي از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارميس که از نام دختر بزرگ کوروش آريايي گرفته شده بود .

کوروش یزرگ

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:54 PM :: توسط : karen

بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ٬ وزیر خردمند خسرو انوشیروان ، از نویسندگان و دانایان زمان ساسانی بود که از زمان جوانی پیشه دبیری و آموزگاری را برگزید تا فرزندان ایران را در یادگیری و آموختن یاری رساند. او از هوش سرشاری برخوردار بود و در امر آموزش هر روز از شیوه های جدید استفاده می کرد همین کار او موجب شد بچه ها به یادگیری علاقه بیشتری نشان دهند و موجبات شادی و خرسندی پدرو مادران خویش را فراهم نمایند هنوز زمان زیادی از آغاز کارش نگذشته بود که شاگردان بسیاری برای فراگیری دانش به او سپرده شدند کم کم عنوان استادی را از آن خود کرد آوازه او به گوش پادشاه ساسانی رسید و خیلی زود برای آموزش و پرورش فرزند انوشیروان، هرمز فراخوانده شد.

 هرمز ابتدا نسبت به بزرگمهر بد رفتاری می کرد و از حضور او خشمگین بود بنابراین از هر فرصتی استفاده می کرد تا استاد را آزرده سازد. بزرگمهر که می دانست آموزش دادن به شاهزاده ای که آینده ایران در دست او خواهد بود بسیار مهم است پا عقب نگذاشت و با تغییر روش آموزش خود و مهر و محبتی بسیار توانست هرمز را به درس علاقه مند سازد به گونه ای که مهر استاد را در دل گرفت و از این رو به آن رو شد بزرگمهر با بینشی بالا توانسته بود از دانش روانشناسی بهره بگیرد و شاه آینده ایران را به سوی دانستن و اندیشیدن آورد. جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا جایی که به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود. بزرگمهر از خرد بسیار بالایی برخوردار بود .حکایتهای زیادی از خردمندی او گفته‌اند. یکی از داستان‌های مشهور بزرگمهر پاسخ به پرسشی است که در جمع خردمندان و در پیشگاه انوشیروان داده: گروهی از اندیشمندان گرد هم سخن می گفتند یکی از آنها پرسید بزرگ‌ترین بدبختی چیست؟ فیلسوف یونانی گفت پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری با هم باشد، دانشمند هندی گفت بیماری های جسمی که با دردهای روحی فزون گردد، بزرگمهر گفت وقتی که آدمی ببیند عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده ، این بدترین بدبختی هاست. این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر در برابر دانشمندان و فیلسوفهای خارجی نمایان شد.

( دیورسام بزرگ ) پادشاه هند، برای سنجش خرد و دانایی ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنجی را که مهره‌های آن از زمرد و یاقوت سرخ بود، به همراه هدایایی نفیس به دربار ایران فرستاد و ( تخت ریتوس ) دانا ترین مرد هندی را نیز گمارده انجام این کار ساخت. او در نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت: از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر باشند. پس یا روش و شیوه آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ایم باز گویید و یا پس از این باج برای ما بفرستید.

شاه ایران پس از خواندن نامه، چهل روز زمان خواست  . هیچ یک از دانایان در این چند روز ،چاره و روش آن را نیافتند تا اینکه روز چهلم بزرگمهر كه جوانترین وزیر انوشیروان بود به پا خاست و گفت: این شطرنج را چون میدان جنگ ساخته‌اند كه دو بازیکن بوسیله مهره‌های خود با هم می‌جنگند و هر كدام خرد و دوراندیشی بیشتری داشته باشد، پیروز می‌شود . بزرگمهر رازهای کامل بازی شطرنج و روش چیدن مهره‌ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد

پس از آن ( تخت ریتوس ) مرد دانای هندی با بزرگمهر به بازی پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ریتوس پیروز شد. روز بعد بزرگمهر تخت ریتوس را به نزد خود خواند و وسیله بازی دیگری را نشان داد و گفت: اگر شما پاسخ این بازی را دادید ما باجگزار شما می شویم و اگر نتوانستید باید چون گذشته باجگزار ما بمانید. تخت ریتوس به شاه هند مشورت کرد دیورسام چهل روز زمان خواست، اما هیچ یک از دانایان آن سرزمین نتوانستند ( وین اردشیر ) را چاره گشایی کنند و به این ترتیب شاه هندوستان پذیرفت كه باجگزار ایران بماند.

بر اساس یافته های باستان شناسان اولین بار این بازی در شهر سوخته زابل انجام می شده‌ که بقایای آن در گورستان شماره ۷۶۱ با ۶۰ مهره پیدا شده‌است. بزرگمهر نام آن را به افتخار اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، نیواردشیر می‌گذارد. بنا به متن کتاب شطرنج‌نامه (یا گزارش شطرنج و نهش نیو اردشیر)، در ابداع آن از نمادهای متعددی استفاده می‌نمایند. مثل تخته بازی به زمین، سیاهی و سپیدی مهره‌ها به شب و روز و تعداد مهره‌ها (که سی عدد است) به سی روز ماههای تقویم ایرانی، گردش گردانه‌ها(تاسها)   به چرخش افلاک و ستارگان و گردش مهره‌ها به حرکت مردمان تشبیه شده‌است که به فرمان چرخش آسمان و سیاره‌ها قرار دارند . همچنین چیدن مهره‌ها در آغاز کار به آفرینش و زدن مهره‌ها به برخورد و کشتار انسانها و دوباره نشستن آنها به زایش و بیرون رفتن آنها از صفحه بازی به مرگ تشبیه گردیده‌است. نماد پردازی حتی در شرح شماره تاسها نیز دیده می‌شود که ۱ نشان اهورامزدا (خدای بزرگ) ۲ نشان دو مینو(انگره مینو و سپنتا مینو)؛ ۳ نشان اندیشه، گفتار و کردار نیک؛ ۴ نشان عنصرهای چهارگانه خلقت یعنی آب، باد، خاک، آتش ؛ ۵ نشان پنج روشنی خورشید، ماه، ستاره، آتش، آذرخش و ۶ به شش گاهنبار مانند شده‌است. در تلمود نیز به این بازی اشاره شده‌است. در یونانی به آن کوبیا می‌گوینددر حال حاضر پایتخت ساخت تخته نرد در ایران، شهر سنندج می باشد.

بازی تخته نرد

تخته نرد

جدای از این کشف بزرگ نوشتاری بزبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ بزرگمهر پسر بختگان به وزیر پاک سرشت ساسانی منسوب است که دارای ۴۳۰ کلمه می باشد.  همچنین در جوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامه‌ای به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی معما گونه نوشته شده بود. همه دانشمندان بزرگ شهر جمع شدند تا نامه را بخوانند، اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آنرا فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد. آری این است هوش و درایت مردان بزرگ ایران. از سخنان حکیمانه  بزرگمهر وزیر دربار انوشیروان عادل پادشاه بلند مرتبه سلسله ساسانیان ایران به چند نمونه اشاره می کنیم :

« ستوده و نیک فرجام کسی است که دادگر و نیکنام و در کردار و گفتار به هنجار باشد ».

« آنچه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد» .

 «فر و شکوه زمانی فزونی می یابد که دانا نزدمان ارجمند باشد و کام بدخواه را به زهر بی اعتنایی بیالاییم» .

« برترین دانش ها یزدان پرستی است ».

«دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر»

«کوشش هنگامی بی زیان تر است که با رشک و حسد همراه نباشد»

«چه کسی امیدوارتر است انسان کوشایی که لطف خداوندی یار او باشد»

 درونمایه یادگار بزرگمهر در حدود ۲۶۳ پند و اندرز است که عمل به آنها انسان را به سوی راستی و درستی رهنمون می کند. سخنان این بزرگمرد همه نیکی است و راستی و درس زندگی که در همه حال می توان از آن بهره برد. خداوند روانش را شاد گرداند.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:54 PM :: توسط : karen

- هارپاگ: سردار و فرمانده بزرگ مادها در زمان آژی دهاک وی بعدها به خدمت کوروش بزرگ در آمد

-کوروش بزرگ: سردار بزرگ ایران که پیش از رسیدن به پادشاهی سپاه پارس و ماد را فرماندهی می کرد

- کریزانتاس پارسی: فرمانده سپرداران ایران در جنگ ماد با آشوریها

- آرتاباز: فرمانده پیادگان و سواران پارسی در جنگ با کلدانیها

- هاندامیاس مادی: فرمانده پیادگان ماد در جنگ  با کلدانیها

- ماداماس پارسی: فرمانده سواره نظام سنگینم اسلحه ایران در جنگ با کلدانیها

- آراسپ: از سرداران کوروش بزرگ در جنگ تمبره این نبرد بین کرزوس شاه لیدیه و کوروش بزرگ انجام شد

- آبرادات: از فرماندهان سپاه کوروش بزرگ در جنگ تمبره وی شاه شوش بود که فرماندهی ارابه های داس دار را بر عهده داشت

- گبریاس: سپهسالار سپاه کوروش بزرگ در محاصره بابل

- گاداتاس: فرمانده سپاه کوروش بزرگ در محاصره نینوا

- داریوش بزرگ: فرمانده ارشد سپاه کمبوجیه همچنین فرمانده گارد سلطنتی پیش از رسیدن به پادشاهی بود

- واتیس: از فرماندهان ارتش ایران در زمان داریوش بزرگ

- آرتافرن: از فرماندهان ارتش ایران در زمان داریوش بزرگ

- مگابیز: فرمانده سپاه داریوش بزرگ در اروپا

- مردونیه: فرمانده سپاه داریوش بزرگ در یونان و آسیای صغیر

- اتانس: فرمانده سپاه خشایارشاه

- تیگران: فرمانده سپاه خشایارشاه

- هیتاسپ: پسر داریوش از فرماندهان سپاه خشایارشاه

- هرمامیتر: فرمانده سواره نظام سپاه ایران زمان خشایارشاه

- ثی ثه: فرمانده سواره نظام سپاه ایران زمان خشایارشاه

- آریا بیگنیس: از فرماندهان نیروی دریایی سپاه خشایارشاه در نبرد سالامیس کشته شد

- هخامنش: برادر خشایارشاه و فرمانده ناوگان نیروی دریایی در نبرد سالامیس کشته شد

- پرکساس پس: از فرماندهان نیروی دریایی سپاه خشایارشاه

- بانو آرتمیز: بزرگ بانوی ایران و از فرماندهان نیروی دریایی خشایارشاه در نبرد سالامیس

- ماسیست: از فرماندهان نیروی دریایی سپاه خشایارشاه

- تری تان تخم: از فرماندهان نیروی زمینی ایران در نبرد سالامیس

- گرگیس: از فرماندهان نیروی زمینی ایران در نبرد سالامیس

- سمردمنس: از فرماندهان نیروی زمینی ایران در نبرد سالامیس

- مگابیز: فرمانده ناوگان بزرگ ایران در جنگ با آتن در زمان اردشیر اول جنگی که با صلح کالیاس پایان یافت

- تیسافرن: فرمانده سواران ایران در زمان اردشیر دوم

- ارن تاس: فرمانده نیروی زمینی ایران در زمان اردشیر دوم

- تیریداز: فرمانده نیروی دریایی ایران در زمان اردشیر دوم

- سپیتردات: فرمانده سواره نظام ایران در زمان داریوش سوم

- آرسیت: فرمانده سواره نظام ایران در زمان داریوش سوم

- نبرزن: فرمانده سواره نظام ایران در زمان داریوش سوم در نبرد ایسوس

- آریوبرزن: سردار بزرگ داریوش سوم در نبرد گوگمل، در آستانه شکست ایران از اسکند با فداکاری و جانبازی با یاران اندک خود از پارسه دفاع نمود و کشته شد

- اربات: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- ارسی نس: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- فردات: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- مازه: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- بانو یوتاب: از فرماندهان سپاه ایران خواهر آریوبرزن که در واپسین لحظات حکومت هخامنشی در کنار برادر خود و اندک مردان و زنان شجاع ایران از پارسه دفاع نمود و با هزاران زخم در بدن در راه ایران زمین جان خود را فدا کرد.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:52 PM :: توسط : karen

نخستین منشور حقوق بشر جهان در بابل

منشور حقوق بشر کوروش بزرگ یا استوانه ی کوروش استوانه ای سفالین است که در سال 539 پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی شاهنشاه ایران ساخته شده و گرداگرد آن سخنان و فرمان های کوروش بزرگ به زبان و خط میخی اکدی (بابلی) نوشته شده است. این استوانه که نخستین منشور حقوق بشر در جهان است در نیایشگاه اسگیله در شهر بابل پیدا شده است. نخستین بار از این منشور در زمان محمد رضا شاه پهلوی پرده برداری شد و هم اکنون در موزه بریتانیا از آن نگهداری می شود.

 

منشور کوروش

بلندترین بادگیر جهان در یزد

بادگیر باغ دولت آباد یزد با 33 متر بلندا بلندترین بادگیر جهان است بادگیر 8 سویه ی این باغ با چنین بلندایی در دنیا بی مانند است بادگیرها بخشی از سازه های مسکونی شهر یزد در گذشته بوده که طبیعی ترین روش بهسازی هوای خانه ها به شمار  می رفته است. بادگیرهای باغ دولت آباد، آب انبار کلیمیان، آب انبار شش بادگیری و هفت بادگیری عصر آباد و حسین آباد از ارزشمندترین بادگیرهای یزد هستند.گفتنی است این بادگیر ساخته محمد تقی خان بافقی است.

 باغ دولت آباد

گردترین گنبد جهان در بافق

گنبد امامزاده عبدالله بافق یکی از زیباترین و گردترین گنبدهای ساخته شده در جهان است که امروزه در سیاهه میراث فرهنگی ایران با افتخار از آن نام برده می شود و در طول تاریخ جهانگردان و تاریخ نویسان شکوه و بزرگی آن را ستایش کرده اند 

امامزاده عبدالله

نخستین انیمیشن جهان در شهر سوخته

پنج هزار سال پیش در شهر سوخته هنرمند نقاش روی یک جام سفالین نقشی از یک بز کشید که در پنج حرکت به سوی درختی راهی شده و از برگ آن می خورد. این نخستین باری بود که در جهان باستان تصویر متحرک پدید آمد تاکنون در روزگار پیش از تاریخ چنین تصاویری یافت نشده و نخستین بار این تصاویر در شهر سوخته دیده شده است. این نگاره کهن ترین ایده مردمان باستان برای نمایش تصویر متحرک و به گفتار امروزی انیمیشن است شهر سوخته در سیستان و بلوچستان در هزاره دوم و سوم پیش از میلاد ساخته شده است.

 انیمیشن

کهن ترین سرو جهان در ابرکوه

کهن ترین سرو جهان با پیشینه ای نزدیک 4000 سال در شهر ابرکوه استان یزد قرار دارد. این درخت از پیرترین جانداران جهان است گرداگرد تنه درخت یازده و نیم متر و بلندای آن 25 تا 28 متر برآورد شده است. الکساندر روف روسی عمر سرو را از 4000 سال بیشتر می داند کاشت این درخت به زرتشت نسبت داده شده است.

 سرو ابرکوه

بلندترین تاق طبیعی جهان در سواد کوه

دهانه غار اسپهبد خورشید در کوه های خاوری راه سراسری سوادکوه و تنگه دوآب است و در سال 1335 خورشیدی پیدا شد. پژوهشگران این اثر زیبای طبیعی را به نام دژ افسانه ای می شناسند آثار باستانی غار بازگوکننده آن است که آنجا از پناهگاههای اسپهبدان مازندران بوده است. درون غار تالار ساده و دایره ای شکل که 19 متر و 75 سانتیمتر بلندا و 14 متر و 25 سانتی پهنا داشته و فاصله میان کف و سقف به 15 متر می رسد و از نامی ترین تاق های نامی جهان است شگفت ترین بخش غار اسپهبد خورشید بنا و سمت چپ آن است که کم و بیش دست نخورده باقی مانده است.

 تاق سوادکوه

کهن ترین خط جهان در جیرفت

گل نوشته های یافت شده در جیرفت و پیرامون هلیل رود نشان از کهن ترین خط جهان دارد پیدا شدن این لوح ها در جیرفت نشان داد که تمدن از سرزمین ایران به دیگر جاهای جهان گسترش یافته است. تا پیدا شدن این گل نوشته ها تنها دو خط میخی و هیروگلیف به عنوان خط های باستانی شناخته می شد اما خط های تمدن جیرفت که به گونه ای اشکال هندسی هستند هیچ گونه برابری برایشان نیست

خط جیرفت

کهن تریتن قانون نوشته جهان در شوش

کهن ترین قانون نامه مدنی که تمدن بشری می شناسد قانون حمورابی است. این پادشاه پس از آنکه توانست از قبیله های پراکنده و ناتوان بابل حکومت نیرومندی پدید آورد و آسایش نسبی را در بابل حکمفرما نماید فرمان نگارش قانون نامه تاریخی خود را داد دومین سال فرمانروایی وی سالی خوانده شده که«او قانون را بر زمین حاکم ساخت» بعدها در میانه ی حکمفرمایی حمورابی قوانین وی بر سنگ نبشته ای به بلندای 2 متر و 25 سانتیمتر نگاشته شد. این سنگ نوشته تا سال 1160 پیش از میلاد در نیایشگاه خورشید در میان رودان نگهداری می شد از سوی فرمانروای ایلام به شوش برده شد و سرانجام در سال 1902 در کندوکاو دومورگان در شوش ایران یافت شد.این سنگ نوشته در موزه لوور پاریس است.

 قانون حمورابی

درازترین غار نمکی جهان در قشم

در فاصله 90 کیلومتری قشم جزیری گنبدی شکلی به نام نمکدان به بلندای 237 متر از دریا است که غار نمکدان در آن جای دارد بخش جنوب شرقی این گنبد با درازای 6400 متر درازترین غار نمکی جهان شناخته می شود. جریان آب نمک در کف غار از چشم اندازهای دلپذیر جزیره قشم است. غار نمکدان دارای یک دریاچه نمک به ژرفای یک متر در فاصله 160 متری دهانه ورودی است این غار دارای چند تالار بزرگ و کوچک است که نخستین تالار آن در فاصله 670 متری ورودی آن است. از دل کوه نمکدان یک جریان آب زیر زمینی همیشگی می جوشد که راه را به بیرون می گشاید و پس از حل کردن نمک در راه خود چشمه نمک در دامنه کوه نمایان می شود این چشمه در گودال رو به روی خود حوضچه ای طبیعی به رنگ سفید پدید می آورد این چشمه در همه سال جریان دارد   

غار نمکی قشم


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:50 PM :: توسط : karen

درود بر میهن پرستان


آینده گان چه تفکری درباره ما خواهند داشت اگر نام

خلیج همیشه پارس حتی برای یک ثانیه تغییر پیدا نماید. !!!

حتی در گوگل

به سایت زیر بروید و به خلیج همیشه پارس رای دهید.

http://www.persianorarabiangulf.com

ای انکه چشم دوخته ای بر خلیج پارس این لقمه باشکمبه تو سازگار نیست 

پاینده ایران ، سرافراز ايراني  ، جاويد باد خليج تا ابد پارس

 این پیام را در سایت ها و بلاگ هایتان بگذارید .


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:49 PM :: توسط : karen

ایستاد و به دوردست ها نگریست. گویی می خواست واپسین حد مرز کشور را در ذهنش بنگارد. بازگشت و نامه ای را که برای باز پس گرفتن حق این مرزو بوم نوشته بود بار دیگر بازخوانی کرد: «من شاه شاهان به برادر خود کنستانتیوس امپراتور روم درود می فرستم نیاکان من ، سرزمین خود را تا مقدونیه گسترش داده بودند وظیفه خود می دانم که ارمنستان و میان رودان(بین النهرین) را که با نیرنگ از نیاکانم به در کرده اید و مردم بی گناهش را آزار می رسانید باز ستانم. این سرزمین کوچک تنها شوند(دلیل) خونریزی است. چرا باید به انسانهای دیگر ستم کنید اگر نماینده من بدون پاسخ مثبت بازگردد پس از پایان زمستان با همه نیروی خویش به جنگ با شما می آیم»

پیک را فرا خواند و او را به سوی سرزمین روم فرستاد و بی صبرانه منتظر پاسخ شد. در اندیشه بود و نگران، او شاپور دوم بود کسی که از هنگام چشم گشودن در این گیتی شاه بود و تاج پادشاهی سرزمین گسترده ایران را بر سر داشت. شاپور از شانزده سالگی به گونه رسمی اداره کشور را بر عهده گرفت.

او کوشید بزرگی و قدرت را به مردم ایران باز گرداند وقتی کودک بود و نیابت پادشاهی به عهده مادرش بود می دید که تازیان (اعراب) به مرزهای ایران حمله می کنند، مال مردم را به غارت می برند، جوانان را اسیر می کنند به زنان تجاوز می نمایند آن زمان نمی توانست کاری کند ولی وقتی بزرگ شد و اجازه یافت خود امور ایران را به دست بگیرد، با توانایی و هوش بسیار دست متجاوزین عرب را از ایران کوتاه کرد. او کوشید به آرزوهای مردم ایران در برپایی شهریاری نیرومند و کشوری قدرتمند دست یابد. شاپور نوجوان به گونه ای کار کرد تا بیگانگان بدانند هیچ کس حق دست درازی به خاک این کشور را ندارد.

تندیس شاپور دوم

چندی گذشت.... سرانجام پیک پاسخ را به پادشاه رساند نامه ای وارون (برعکس) آن چه شاپور چشم به راهش بود: «اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله برتری می دهند از بیم و ترس نیست بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشدند ولی هرگز نتیجه قطعی جنگ به زیان آنها نبوده است ما نه شهرهای گرفته شده را پس       می دهیم نه اسرایتان را آزاد می کنیم»

پاسخ نامه خشم شاه را برانگیخت .شاپور به پا خاست نبرد آغاز شد. به شهر نصیبین رسیدند. دلاورمردان ایران نصیبین و میان رودان را بازپس گرفتند. جنگ میان ایران و روم سه دوره به درازا انجامید نخستین بار نتیجه ای نداشت بار دیم«دوم» در حالی که نبرد به سود ایران بود شاپور جنگ را نیمه کاره رها کرد تا شورش مرزها را آرام کند و نگذارد به مردم آسیبی برسد. بار سیم«سوم» سپاه آراسته روم را در هم شکست . سربازان دشمن از میهن دوستی، ایستادگی و فداکاری ایرانیان داستانها گفته اند. نبرد با سربلندی ایران پایان یافت و حق مردم ما به آنها بازگردانده شد اسیران با افتخار به میهن بازگشتند.

شاپور هفتاد سال زیست هفتاد سال شاهی کرد و در دوران او مردم در خوشی و آرامش زیستند. فقر ،دشمنی، دزدی و... در بین مردم بیگانه بود مرزهای ایران از چین تا مدیترانه گسترش یافت و ایران هفتاد سال دارای قدرت و شکوه شد. شاپور مردی بود که کوروش ، نیای بزرگ پارسیان را الگوی حکومت خویش قرار داده بود. خداوند روان همه آنان را که برای سربلندی ایران تلاش کردند شاد نماید.

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:49 PM :: توسط : karen

کمبوجیه و بردیا دوقلوهای کورش بزرگ بر اثر شیطنتهای بچگانه در بازی با دوستانشان زخم برداشته بودند و ناله می کردند. خیلی زود باربد ، پزشک کهنه کار و کهنسال پاسارگاد بالای سر بچه ها حاضر شد و زخم هر دو را بست. حال و روز بردیا بهتر بود اما کمبوجیه احتیاج به جراح داشت. باربد این پا و آن پا می کرد و اقدامی انجام نمی داد عرق بر پیشانی داشت و با رنگ پریده کناری ایستاده بود. هیچ کس حرفی نمی زد همه تعجب کرده بودند. کاساندان همسر کورش که پزشک را در کار خود مردد دید شتابان نزد کورش رفت و از باربد شکایت کرد. کوروش بزرگ که کاهلی را در کار باربد باور نداشت خیلی زود خود را بالای سر بچه ها رساند.

بردیا آرام گرفته به خواب رفته بود اما کمبوجیه ناله می کرد و از درد به خود می پیچید همه نگران او بودند. قلب کورش بزرگ فشرده شد به سمت باربد رفت دست بر شانه اش گذاشت و گفت:  

- دوست من نمی خواهی پسرم را مداوا کنی! نکند نمی شود.....

باربد نگذاشت سخن کورش پایان یابد چاره ای نداشت باید حرف می زد به گریه افتاد زانو زدو گفت:

- پادشاها نمی توانم اگر دست به کارد تیز ببرم جان شاهزاده به خطر می افتد نگاه کنید دستان من می لرزد. خواهش می کنم هر چه زودتر پزشک دیگری خبر کنید.

کورش خیلی زود دستور آمدن پزشک دیگری را دادو از باربد خواست روز بعد به دیدارش برود کار درمان کمبوجیه پایان یافت و حالش رو به بهبودی رفت.

کورش

فردای آن روز باربد پزشک با دلشوره و ناراحتی به دربار رفت خجالت می کشید با کورش روبرو شود. او سالها پزشک مخصوص شاه بود و مورد مهر او قرار داشت اما حالا که نیازمند دانشش بودند نتوانسته بود برای شاهزاده کاری انجام دهد. از دربان اجازه ملاقات گرفت و چند لحظه بعد نزد کورش رفت. شاه ایران بادی دن او از جا بلند شد و چون همیشه با لب خندان به پیشبازش رفت. دستش را گرفت روی تخت کنار خود نشاند و گفت:

- خدا را سپاس حال بچه ها رو به بهبودی است دیروز نگرانی من آنها بودند و امروز تو دوست من. گفتی دستانت می لرزد چرا؟

- شاها نشانه های پیری است. چند هفته ای می شود که نمی توانم مثل گذشته کار کنم زود خسته می شوم و دستانم بی حس می شود. دو سه روز است که دستانم می لرزد می ترسم کارد در دست بگیرم و بیماران را جراحی کنم.

- چرا تا کنون حرفی نزدی؟

- می ترسیدم کارم را از دست بدهم. کورش بزرگ شما به مهربانی و انسان دوستی معروفید به خدا سوگندتان می دهم نگذارید بیکار شوم.

- خداوند همه را یاری می کند دوست من نگران نباش ولی مشکل اینجاست که اگر دستت بلرزد جان بیماران به خطر می افتد.

- اگر کارم را از من بگیرید جان نوه هایم به خطر می افتد.

- چگونه

- شاها خداوند به من دو پسر داد که هر دو در جنگ با دشمنان ایران کشته شدند. از آن دو پنج نوه دارم که جز خانه من سرپناهی ندارند. خرج خوراکشان با من است اگر کار نکنم از گرسنگی خواهند مرد. هیچ کدام از دهسال بیشتر ندارند. شاها اگر مردم بفهمند دست من هنگام جراحی می لرزد....

باربد نتوانست حرف بزند و به گریه افتاد. کورش دلگیر و ناراحت سرش را پائین انداخت انگار خجالت می کشید نمی دانست در برابر پیر سپید مویی که سالها عمرش را پای مداوا کردن هموطنانش گذاشته و تنها فرزندانش را برای ایران فدا کرده چه بگوید. پزشک پیر شده بود و ناتوان ولی باید کار می کرد و شکم نوه های کوچکش را سیر می کرد. کورش از جا بلند شد و قدم زد.

 مسئله پیچیده ای بود ولی باید به گونه ای آن را حل می کرد. چند روزی طول کشید تا تصمیم آخر را گرفت جلسه ای تشکیل داد و با بزرگان ایران سخن گفت و آنچه را می خواست انجام دهد بیان کرد همه از تصمیم شاه خرسند شدند.

کورش باربد را احضار کرد و به او خبر داد برای حفظ جان مردم دیگر نباید به کار پزشکی ادامه دهد. ناراحتی باربد چند لحظه بیشتر طول نکشید تصمیم کورش نور امید در دل او پاشید. شاه گفت:

- تصمیم گرفتیم نه تنها در پزشکی بلکه در همه شغلها وقتی افراد به سنی رسیدند که حس کردند کارایی ندارند آن را رها کنند و به ما خبر دهند. به ازای سالهایی که به ایران و مردم خدمت کرده اند پول دریافت می کنند و این کمک ما تا پایان عمر آنها و تا زمانی که زن و فرزندشان قادر نیستند برای خود درآمدی داشته باشند ادامه پیدا می کند.

خوشحالی باربد زمانی بیشتر شد که کورش گفت:

- علاوه بر حقوقی که برای خدمت چندین ساله ات می گیری جوانانی را در اختیارت می گذاریم که به پزشکی علاقه دارند دانشت را به آنها بیاموز.  

و اینگونه کورش بزرگ قانون بازنشستگی را برای نخستین بار در ایران زمین به اجرا در آورد. 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:45 PM :: توسط : karen

جشن مهرگان از جشن های بسیار بزرگ و بافرو شکوه ایرانیان باستان بوده است. این جشن را در قدیم (متراکانا) می گفتند و بعدها به نام مهرگان خوانده شد. این جشن بزرگ که شش روز به درازا  می کشد از مهر روز آغاز و به رام روز که شش روز می شود (10 تا 16) پایان می یابد. روز نخست را مهرگان همگانی و روز فرجام را مهرگان ویژه گویند. بنا به گفته استرابون ساتراپ ارمنستان در جشن مهرگان 20 هزار کره اسب به رسم پیشکشی به دربار هخامنشی گسیل می داشت. اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان در این روز تن پوش نو به مردم می بخشیدند در این جشن موبد موبدان خوانچه ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر،سیب، به، انار و یک خوشه سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود واج گویان(زمزمه کنان) نزد شاه می آورد اینها هفت چینی است که پس از اسلام به هفت سین تبدیل گردید و جزو تشریفات جشن نورورز شد.

جشن مهرگان

 شاهان ایران در این روز تاجی به شکل خورشید که در آن دایره ای مانند چرخ چسبیده بود بر سر می گذاشتند گویند فریدون در این روز بر ضحاک دست یافت همیشه مردی دلیر در سرای شاهان می ایستاد و با آغاز جشن مهرگان فریاد بر می آورد: ای فرشتگان به سوی زمین بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید.. کومون خاورشناس بلژیکی در کتاب گرانبهای خود به نام آیین میترا می گوید:« بدون تردیدجشن مهرگان در کشورهای روم باستان روز پیدایش خورشید نامیده شد و به بیست و پنجم ماه دسامبر کشید و پس از گسترش دین مسیح روز زایش مسیح قرار داده شد چون عیسویان نمی خواستند به نام مهرگان این روز را جشن بگیرند به نام زاده شدن عیسی جشن گرفتند. در حقیقت کریسمس عیسویان بر پایه مهر روز ایرانیان باستان است»

دلیل برگزاری جشن مهرگان در آغاز مهرماه و نامگذاری نخستین ماه فصل پاییز به نام مهر، در این است که در دوره‌‌هایی از دوران باستان و از جمله در عصر هخامنشی، آغاز پاییز، آغاز سال نو بوده است و از همین روی نخستین ماه سال را به نام مهر منسوب کرده‌اند. تثبیتِ آغاز سال نو در هنگام اعتدال پاییزی با نظام زندگیِ مبتنی بر کشاورزیِ ایرانیان بستگیِ کامل دارد. می‌دانیم که سال زراعی از اول پاییز آغاز و در پایان تابستان دیگر خاتمه می‌پذیرد. قاعده‌ای که هنوز هم در میان کشاورزان متداول است و در بسیاری از نواحی ایران جشن‌های فراوان و گوناگونی به مناسبت فرارسیدن مهرگان و پایان فصل زراعی برگزار می‌شود. در این جشن‌ها گاه ترانه‌هایی نیز خوانده می‌شود که در آنها به مهر و مهرگان اشاره می‌رود. شاید بتوان شیوه سال تحصیلیِ امروزی را باقی‌مانده گاهشماری کهن میترایی/ مهری دانست.گاهشماری هخامنشی نیز مبتنی بر آغاز سال از ابتدای پاییز بوده است، همانگونه که در کتاب «رصدخانه نقش‌رستم» آمده سازوکار ویژه‌ای برای تشخیص هفته به هفته و سپس روز به روزِ آغاز سال نو هخامنشی در تقویم آفتابی نقش‌رستم (کعبه زرتشت) طراحی و تعبیه شده است.

یادبود مهرگان

نقش گل‌های دایره‌ای شکل با دوازده و هشت گلبرگ در تخت‌جمشید، می‌تواند نشانه‌ای از مهر باشد. چرا که در پیرامون ستاره قطبی (چه ستاره قطبی امروزی و چه باستانی) دوازده صورت فلکیِ تشکیل دهنده برج‌های دوازده‌گانه، و نیز هشت صورت فلکیِ پیرا قطبی، در گردشی همیشگی‌اند. در زمان اشکانیان نیز جشن مهرگان با ویژگی‌های عصر هخامنشی برگزار می‌شده است. در متون ایرانی از مهرگان دیگری به نام مهرگان بزرگ در بیست و یکمین روز مهرماه نام برده شده است . از آنجا که در تقویم خوارزمی، آغاز سال نو از ششم فروردین‌ماه محاسبه می‌شده است؛ زمان برگزاری همه مراسم سال، پنج روز دیرتر بوده و در نتیجه جشن مهرگان بجای شانزدهم مهر در بیست و یکم مهر (رام روز) برگزار می‌شده است.

موسیقی مهرگانی

در فرهنگ ها مهرگان بزرگ و مهرگان کوچک نام دو مقام موسیقی است. در «برهان قاطع» نام مهرگان برای یکی از مقام‌ها و لحن‌های موسیقی سنتی ایران آمده است؛ و همچنین در میان دوازده مقام نام برده شده در کتاب «موسیقی کبیرِ» ابونصر فارابی نیز مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است؛ و نیز نظامی گنجوی در منظومه «خسرو و شیرین» نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است؛ در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژه‌ای اجرا می‌شده است.

مهرگان

آیین‌های جشن مهرگان

جشن مهرگان، جشن نیایش و پیمان و دوستی و محبت است. ایرانیان و همه مردمانِ سرزمین‌هایی از هند تا اروپا، به هنگام اعتدال پاییزی در نخستین روزهای مهرماه و در حدود دو هزار سال اخیر در مهر روز از مهرماه، برابر با شانزدهم مهرماهِ این جشن را برگزار می کنند.آنگونه که از مجموع منابع موجود، همچون نگاره‌ها و متون باستانی و نوشته‌های مورخان و دانشمندان قدیم ایرانی و غیر ایرانی (مانند فردوسی، بیرونی، ثعالبی، جهانگیری، اسدیِ توسی، هرودوت، کتسیاس، فیثاغورث، . . .) و نیز آثار شاعران و ادیبان (مانند جاحظ، رودکی، فرخی، منوچهری، سعدسلمان، . . .) دریافته می‌شود؛ مردمان در این روز تا حد امکان با جامه‌های ارغوانی (یا دستکم با آرایه‌های ارغوانی) بر گرد هم می‌آمده‌اند؛ در حالی که هر یک، چند «نبشته شادباش» یا به قول امروزی‌، کارت تبریک برای هدیه به همراه داشته‌اند. این شادباش‌ها را معمولاً با بویی خوش همراه می‌ساخته و در لفافه‌ای زیبا می‌پیچیده‌اند.
در میان خوان یا سفره مهرگانی که از پارچه‌ای ارغوانی رنگ تشکیل شده بود؛ گل «همیشه شکفته» می‌نهادند و پیرامون آنرا با گل‌های دیگر آذین می‌کردند. امروزه نمی‌دانیم که آیا گل همیشه شکفته، نام گلی بخصوص بوده است یا نام عمومیِ گل‌هایی که برای مدت طولانی و گاه تا چندین ماه شکوفا می‌مانند.

در پیرامون این گل‌ها، چند شاخه درخت گز، هوم یا مورد نیز می‌نهادند و گونه‌هایی از میوه‌های پاییزی که ترجیحاً به رنگ سرخ باشد به این سفره اضافه می‌شد. میوه‌هایی مانند: سنجد، انگور، انار، سیب، به، ترنج (بالنگ)، انجیر، بادام، پسته، فندق، گردو، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرما، خرمالو و چندی از بوداده‌ها همچون تخمه و نخودچی. دیگر خوراکی‌های خوان مهرگانی عبارت بود از آشامیدنی و نانی مخصوص. نوشیدنی از عصاره گیاه «هَـئومَـه/ هوم» که با آب یا شیر رقیق شده بود، فراهم می‌شد و همه باشندگان جشن، به نشانه پیمان از آن می‌نوشیدند. نانِ مخصوص مهرگان از آمیختن آرد هفت نوع غله گوناگون تهیه می‌گردید. غله‌ها و حبوباتی مانند گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن. دیگر لازمه‌های سفره مهرگان عبارت بود از: جام آتش یا نوکچه (شمع)، شکر، شیرینی، خوردنی‌های محلی و بوی‌های خوش مانند گلاب. آنان پس از خوردن نان و نوشیدنی، به موسیقی و پایکوبی‌های گروهی می‌پرداخته‌اند.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:42 PM :: توسط : karen

کوروش از آن روز ماندگار شد که انسان بودن را دریافت و به انسانها احترام گذاشت. کوروش از آن رو جهانی شد که منیت و خودخواهی را از خود دور ساخت و همه را در یک ردیف دید. وقتی خود را شناخت، آنگاه که دانست فرزند فرمانروای پارس است و باید به دلایلی کنار چوپان و گوسفندانش روزگار به سر برد ناراحت نشد لبخند زد و خواست خدا را بر آسایش خود برتری داد. هیچگاه تخم نفرت در دل نکاشت همه را دوست داشت و امید را از خود دور نمی کرد. کورش دست درماندگان را می گرفت و از زمین بلند می کرد تا خدا دستش را گرفت او تنها انسانی است که خدا پرو بال جهانیش داد حالا همه او را می شناسند . کورش فرمانروای بزرگ ایران تا زنده بود همه چیز را برای خدا و آفریده های خدا می خواست روح لطیف و پاکش خدایی بود و حتی زمان مرگش را می دانست خدا آنقدر دوستش داشت که حتی بعد از گذشت سده ها او را در کنار مردم می بیند و اجازه می دهد مهرش هر چه بیشتر از پیش در دل نه تنها ایرانیان بلکه جهانیان زنده و پویا شود درودش باد. 

 

هفتم آبان روزی که با نام روز جهانی گراميداشت کوروش بزرگ  گزينش شده است روز فرخنده ای است که گرامیش می داریم چرا که ٢هزار و ٥٠٠ سال پیش در چنین روزی، کوروش بزرگ به بابل اندر شد و فرمان بشر دوستانه‌اش را صادر کرد. فرمانی که در آن‌، همه‌ي انسان‌ها برابرند و در خور احترام. در اين فرمان آمده بود كه مردمان در گزينش دین و آیینشان آزادند. كوروش گفته بود كه همه در امان هستند و از او و سربازانش، ‌گزندي به مردم، به خانه و كاشانه‌شان و به نيايشگاه ايشان نخواهد رسيد.

کوروش بنيان‌گذار شاهنشاهي هخامنشیان به عنوان کشورگشایی بزرگ و فرمانرواي بزرگ‌ترین شاهنشاهي آن‌روز جهان، نه از آن روي كه سرزمين‌هاي بسيار به زير فرمانش بودند، بلكه به شوند(:دليل) رفتار بزرگ‌منشانه‌اي كه در برابر شکست‌خوردگان داشت در جهان نامور است.

در زیر، سخن برخی ناموران جهان را درباره‌ی کوروش بزرگ می خوانیم:

«‌دانیل روپس»، رخدادنگار فرانسوی: «... در میان فرمانروایان ستمگر و سنگدل خاورزمین، کوروش ناگهان شخصیت و چهره‌ي تازه‌ای را به جهانیان ارزاني داشت... با چيرگي کوروش نه تنها نيايشگاه‌هاي شكست‌خوردگان ویران نشد بلکه ویران شده‌ها را هم دوباره ساختند... اگر در نظر بگیریم این روش در زماني اجرا شد که شكست‌خوردگان را زنده زنده پوست می‌کندند و از سرهای اسیران هرم‌ها ساخته می‌شد و اگر به گل‌نوشته‌ها مراجعه کنیم که در آن‌ها پادشاهان پيروز با غرور بسيار از شمار کسانی که زنده در آتش سوزانده‌اند، زبان‌هایی که بریده شده و زنان و دخترانی که به دست سربازان داده شده‌اند ، یاد می‌کنند، بهتر می‌توانیم دريابيم که چرا اینچنین هاله‌ی عظمت و معنویت بلافاصله چهره‌ی این پيروز انسان‌دوست و این پیروزمند آشتي‌خواه را در میان گرفت...»

پرفسور ايليف مدير موزه‌ي ليورپول انگلستان:« در جهان امروز برجسته‌ترين چهره‌ي جهان باستان؛ كوروش شناخته شده است، زيرا نبوغ و شكوه او در بنيان‌گذاري شاهنشاهي چندين دهه‌اي ايران، مايه‌ي شگفتي است. آزادي به يهوديان و ملت‌هاي منطقه و كشورهاي تسخير شده كه در گذشته نه‌ تنها نبود بلكه كاري شگفت به گمان مي‌رسيده است از شگفتي‌هاي اوست.»

آلبر شاندور‌: «شاهنشاهي ايران كه پايه‌گذار آن، كوروش بزرگ است به هيچ‌روي بر‌پايه‌ي خشنونت پي‌ريزي نشد بلكه وارون(:عكس) آن است زيرا با رعايت حقوق مردمان پايه‌گذاري شد. پارسي‌ها با همکاری يكديگر و به ياري پادشاهان خود شكوهي را در تاريخ به جاي گذاشته‌اند كه نشانه‌ي نبوغ و نژاد پاك آنان است، نژادي كه حماسه‌ي آنان را همچون آفتابي در تاريكي نشان مي‌دهد. آنان درخششي در جهان از خود به جاي گذاشته‌اند كه براي آيندگان نيز خواهد ماند.»

روز جهانی کورش

ژنرال سرپرسي سايكس پس از ديدارش از آرامگاه كوروش بزرگ‌: «من خود سه بار اين آرامگاه را ديدار كرده‌‌ام و توانسته‌ام اندك تعميري نيز در آنجا بكنم، و در هر سه بار اين نكته را يادآورده شده‌ام كه زيارت آرامگاه اصلي كوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتياز كوچكي نيست و من بسي‌ خوشبخت بوده‌ام كه به چنين افتخاري دست يافته‌ام. به‌راستي من در گمانم كه آيا براي ما مردم آريايي‌(هند واروپايي) هيچ‌ بناي ديگري هست كه از آرامگاه پايه‌‌گذار دولت پارس و ايران ارجمندتر و ارزشمندتر باشد؟»

افلاطون‌-‌قوانين ( ٤٧٧ تا ٣٤٧ پيش از ميلاد‌)‌:« پارسيان در زمان شاهنشاهي كوروش اندازه‌ي ميان بردگي و آزادگي را نگاه مي‌داشتند، از اين رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسياري از ملت‌هاي جهان شدند،. در زمان او‌( كورش بزرگ‌)، فرمانروايان به زير‌دستان خود آزادي مي‌دادند و آنان را به رعايت قوانين انسان‌دوستانه و برابري‌ها راهنمايي مي‌كردند. مردمان رابطه خوبي با پادشاهان خود داشتند از اين رو در هنگام خطر به ياري آنان مي‌شتافتند و در جنگ‌ها شركت مي‌كردند. از اين رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهي مي‌كرد و به آنان اندرز مي‌داد. آزادي و مهرورزي و رعايت حقوق اجتماعي به زيبايي انجام مي‌گرفت.»

هرودوت – تاريخ هرودو ت(‌٤٨٤ تا ٤٢٥ پيش از ميلاد‌): «هيچ پارسي يافت نمي‌شد كه بتواند خود را با كوروش بسنجد از از اين رو من كتابم را درباره‌ي ايران و يونان نوشتم تا كردارهاي شگفت‌انگيز و بزرگ اين دو ملت هيچگاه به فراموشي سپرده نشود‌. كوروش سرداري بزرگ بود، در زمان او، ايرانيان از آزادي برخوردار بودند و بر بسياري از ملت‌هاي ديگر فرمانروايي مي‌كردند. همچنین، او به همه‌ي ملت‌هايي كه زير فرمانروايي او بودند آزادي مي‌بخشيد و همه او را ستايش مي‌كردند. سربازان او پيوسته براي وي آماده‌ي جانفشاني بودند و از همين‌روي از هر خطري استقبال مي‌كردند.»

هارولد لمب دانشمند آمريكايي‌: «در شاهنشاهي ايران باستان كه كوروش نماد آنان است، آريايي‌ها در تاج‌گذاري به كردار نيك، گفتار نيك و انديشه نيك، سوگند ياد مي‌كردند كه پشتيبان ملت و كشورشان باشند و نه خودشان. از همين‌روي است كه خود شاهنشاه در راس ارتش به سوي دشمن براي پاسداري از كيان كشورشان مي‌تاخته است.»

گزنفون (٤٤٥پيش از ميلاد‌)‌: «مهم‌ترين صفت كوروش دينداري او بود. او هر روز نيازهاي بسيار براي ستايش خداوند مي‌كرد. اين آیین‌ها و دينداري آنان هنوز در زمان اردشير دوم هم هست و عمل مي‌شود. از صفت‌هاي برجسته‌ي ديگر كوروش دادگري و گسترش داد بود‌.»

گزنفون در جایی دیگر گفته: «ما در اين باره انديشه كرديم كه چرا كوروش به اين اندازه براي فرانروايي عادل مردمان ساخته شده بود؟ به این نتایج رسیدیم که؛ نخست نژاد اصيل آريايي او و سپس استعداد طبيعي و سپس نبوغ پرورش او از كودكي بوده است‌. كوروش نابغه‌اي بزرگ، انساني والا‌منش، آشتي‌خواه و نيك‌منش بود. او دوست انسان‌ها و خواهان دانش و حكمت و راستي بود. كوروش براین باور بود که پيروزي بر كشوري، اين حق را به كشور پيروز نمي‌دهد تا هر تجاوز و كار غير‌انساني را انجام دهد. او براي دفاع از كشورش كه هر ساله بيگانگان بر آن‌، مي‌تاختند، شاهنشاهي نيرومند و انساني را پايه  گذاشت كه، پيش از اين، پيشينه نداشت. او در نبردها، آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نمي‌كرد. او ملت‌هاي شكست‌خورده را شيفته‌ي خود كرد به‌گونه‌اي كه شكست‌خوردگان كه كوروش آنان را از دست پادشاهان خودكامه، رهانيده بود وي را «خداوندگار» مي‌ناميدند. او برترين مرد تاريخ‌، بزرگ‌ترين، بخشنده‌ترين و پاك‌دل‌ترين انسان تا اين زمان بود‌.»

كنت دوگوبينو فرانسوي - ايران باستان‌: «شاهنشاهي كوروش هيچ‌گاه در گيتي، همتا نداشت، او به راستي يك مسيح بود. زيرا به جرات مي‌توان گفت كه سرنوشت او را چنين براي مردمان آفريد تا برتر از همه‌ي جهان آن روز خود باشد.»

پرفسور كريستن‌سن ايران شناس - استاد زبان اوستايي و پهلوي‌: «شاهنشاه، كوروش بزرگ، نمونه‌ی يك پادشاه «جوانمرد» بوده است‌. اين صفت برجسته‌ي اخلاقي او در روابط سياسي‌اش ديده مي‌شده است. در قوانين او احترام به حقوق ملت‌هاي ديگر و فرستادگان كشورهاي ديگر بوده است كه اين قوانين امروز روابط بين‌الملل نام گرفته است‌.»

كوروش در تورات‌: «خداوند درباره‌ي كوروش مي‌گويد كه او شبان من است و هر چه او كند، آن است كه من خواسته‌ام‌. منم (‌خداوند ) كه او (كوروش‌) را از جانب مشرق بر ‌انگيختم تا عدالت را روي زمين برقرار كند. من امت‌ها را تسليم وي مي‌كنم و او را بر پادشاهان سروري مي‌بخشم و ايشان را همچون غبار به شمشير وي و مانند كاهي كه پراكنده شود به كمال او تسليم مي‌كنم‌. من كوروش را به عدالت بر‌انگيختم و تمامي راه ‌ها را در پيش رويش استوار خواهم ساخت‌. منم كه شاهين خود‌(‌كوروش‌) را از جانب مشرق فرا ‌خواندم و زمان عدالت را نزديك آوردم‌. خداوند كوروش را برگزيد و فرماندار جهانش كرده است. خداوند روح كورش، پادشاه پارس را برانگيخت تا در همه‌ي سرزمين‌ها‌ی خود فرماني صادر كند كه‌(‌يهوه‌)، خداي آسمان‌ها، همه‌ي ممالك زمين را بر من داده است و امر داده است خانه‌اي براي او در اورشليم بنا كنم.»

پرفسور گيريشمن - ايران از آغاز تا اسلام‌:« كمتر پادشاهي است كه پس از خود چنين نام نيكي برجاي گذاشته باشد، كوروش سرداري بزرگ و نيكوخواه بود،  او آن اندازه خردمند بود كه هر زماني كشور تازه‌اي را مي‌گرفت به آن‌ها آزادي مذهب مي‌داد و فرمانرواي تازه را از ميان بوميان آن سرزمين برمي‌گزيد. او شهر‌ها را ويران نمي‌كرد و كشتار نمي‌كرد. ايرانيان، كوروش را پدر و يونانيان كه سرزمينشان به‌وسيله‌ي كورش تسخير شده بود وي را سرور و قانون‌گذار مي‌ناميدند و يهوديان او را مسيح خداوند مي‌خواندند.»

روز جهانی کورش بزرگ

ويل دورانت‌(تاريخ تمدن ويل دورانت) مشرق‌زمين‌: «كوروش از افرادي بوده كه براي فرمانروايي آفريده شده بود. به گفته‌ي امرسون همه از وجود او شاد بودند، روش او در كشور‌گشايي حشگفت‌انگيز بود،. او با شكست‌خوردگان با جوانمردي و بزرگواري برخورد مي‌كرد. از همين روي، يونانيان كه دشمن ايران بودند، نتوانستند از آن بگذرند و درباره‌ي او داستان‌هاي بي‌شماري نوشته‌اند. او را بزرگ‌ترين جهان‌قهرمان پيش ازاسكندر مي‌نامند. او كرزوس را پس از شكست از سوختن در ميان هيزم‌هاي آتش رهانيد و بزرگش داشت و او را رايزن، خود ساخت و يهوديان در بند را آزاد كرد. كوروش، سرداري بود كه بيش از هر پادشاه ديگري در آن زمان، محبوبيت داشت و پايه‌هاي شاهنشاهي‌اش را بر جوانمردي پايه گذاشت‌.»

كلمان هوار - تمدن ايراني‌: «كوروش بزرگ در سال ٥٥٠ پيش از ميلاد بر اريكه‌ی پادشاهي ايران نشست. وي با كشورگشايي ناگهاني و شگفت‌انگيز، شاهنشاهي پهناوري را از خود بر جاي گذاشت كه تا آن روزگار، كسي نديده بود‌. كوروش سرداري بزرگ و سرآمد جهان آن روزگار بود‌. او اقوام گوناگون را فرمان‌بردار خود كرد. وی نخستين دولت مقتدر و منظم را در جهان پايه‌ريزي كرد و براي احترام به مردمان كشورهاي ديگر، نيايشگاه‌هايشان را بازسازي كرد‌. وي پيرو دين يكتا‌پرستي مزديسنا بود، ولي به هيچ‌روي، دين خود را بر ملت‌هاي شكست‌خورده، تحميل نكرد.»

مولانا ابوالكلام احمد آزاد، فيلسوف هندي‌، كوروش بزرگ (‌عباس خليلي‌)‌:« كوروش همان ذوالقرنين قرآن است. وي پيامبر ايران بود زيرا انسانيت و منش و كردار نيك را به مردمان ايران و جهان، پيشكش كرد. سنگ‌نگاره‌ی او با بال‌هاي كشيده شده به سوي خداوند در پاسارگاد وجود دارد.»

ديودوروس سيسولوس‌(‌١٠٠ پس از ميلاد‌)‌:« كوروش، پسر كمبوجيه و ماندانا، در دلاوري و كارآيي خردمندانه و ديگر ویژگی‌های نيكو، سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان داراي شجاعتي كم‌مانند و در كردار نسبت به زير‌دستان به مهر رفتار مي‌كرد، پارسيان او را پدر مي‌خواندند »

اخيلوس‌(‌آشيل‌)، سراينده‌‌ي نامدار يوناني در تراژدي پارسه‌: «كوروش يك تن فاني سعادتمند بود. او به ملت‌هاي گوناگون خود آرامش بخشيد، خدايان او را دوست داشتند، او داراي عقلي سرشار از بزرگي بود.»

کوروش بزرگ


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1398برچسب:, :: 4:40 PM :: توسط : karen

 

* اگر در نگهداری آنچه که با سختی بسیار به دست آورده ایم کوتاهی کنیم نتایج پیروزی ما زود به دست دیگران خواهد افتاد.

* به تجمل و زیاده خواهی عادت نداریم ما را با راه و رسم ساده بار آورده اند.

* به آنانی که در تهذیب رفتار و شجاعت خود کوشا باشند پاداش خواهم داد. به علاوه باید در تربیت فرزندان خود تلاش کنیم اگر خداوند پسرانی به ما ببخشد هر تلاشی در پیشرفت کودکان ما موجب پیشرفت و بهبود وضع و حال ماست. با تلاش و کوشش کافی فرزندان ما شایسته و ارجمند خواهند شد.

* بر ماست که با تلاش و قوا اسباب بزرگی و مردانگی را آماده و نگهداری کنیم تا آسودگی خاطر که بهترین و گرامی ترین نعمت هاست به دست آید و از غم و محنت های سخت در امان باشیم.

* من همواره شنیده و دیده ام که شما اهل پارس بیش از دیگران مقید هستید که در خوش گذرانی افراط ننمائید. من خودم نیز معتقدم که هر چه امکان خوشی و نشاط انسان بیشتر باشد به همان نسبت خودداری و امساک قدر بیشتری خواهد داشت.

* خودت را بشناس آن گاه شاهد سعادت در آغوشت خواهد بود.

* بهترین تدبیر او برای تنبیه عناصری که به واسطه بی بندو باری به مقررات جاری توجهی نداشتند این بود که مال آن ها را بر می گرفت و به کسانی می داد که در وقت نیاز آماده خدمت بودند.

* باید تمام افرادت به اندازه کافی استراحت کنند و گر نه وقت سختی در می مانند.

* به نظر من خوشبخت ترین نفر کسی نیست که ثروت بسیار دارد یا شهریاری که نگهبانان بی شمار.... به عقیده من آن کس تاج سعادت را بر سر دارد که با استعداد کافی از راه درست مال به دست آورد و آن را در راه مقاصد بالا و شریف صرف نماید.

* ای فرزند نخستین اندرزم اه تو این است که راستگو باشی تا لااقل از آنچه مستوجب شده در امان باشی و بدان که  دروغ پردازی از رواج همدردی بین مردم جلوگیری می کند.

*ما نباید به وسوسه هایی که در نظر عناصر شریف قدر و منزلتی ندارد ولی بر رفتار پلیدان حکمفرماست تسلیم شویم. چنین رفتاری برازنده قوم و تبار ما نیست.

* ما پیمان را در دل های خود و با دست های راست خود بسته ایم و معتقدیم اگر شما با ما یک دل و یک جهت باشید خیر خواهید دید.

* من یک نفر بیشتر نیستم و با نیروی جسمانی و روحی تنها قادر نخواهم بود همه شما و دارایی تان را نگهداری کنم. باید در کارهای خیر و نیک همکارانی داشته باشیم تا بتوانیم از عهده یاری و همراهی دیگران برآییم و اگر شما نیز با من همراه شوید باید خودتان نیک و پاک باشید و مأموران لایق و شایسته در اختیار داشته باشید.

* هر کس خود را دارا نشان بدهد و به نسبت ثروت خود از مردم دستگیری نکند آدم خسیس و فرومایه ای است.

* آتش فقط کسانی را که بر آن دست بگذارند می سوزاند اما صورت زیبا از دور هم قادر است مرد را بی تاب کند و آدمیزاد را در دام عشق گرفتار.

* اگر دست های ما بلرزد و یا قلب ها نا توان شود جز فاجعه نصیب ما نخواهد شد.

* باید از حرص و آز تاراج و غارت برحذر باشیم آن کسی که دست به غارت دراز کند انسان نیست فقط حامل بار گرانی است و همه او را به دیده برده خواهند نگریست.

* هیچ زیبنده نیست که غالب از مغلوب بیچاره تر باشد.

* اگر بی بندو بار باشیم و از عیش و خوشی های خویش سوء استفاده کنیم گاهی دل به یک لذت و زمانی به عشرت دیگر بدهیم و دور نیست عاقبتی ناگوار در انتظار ما باشد.

* ترس هیچ گاه یار و همراه خوشبختان نبوده است.

* شما باید ناظر رفتار من و مراقب باشید که آیا تکالیف خود را به درستی انجام می دهم یا نه.

* هیچ گاه نباید زیور شجاعت را از خود دور داشت.

* هر گاه کسی خود واجد مزایا و فضائل نباشد حق ریاست بر دیگران ندارد.

*مرد با حیا در انظار دیگران کار نا پسند نمی کند.

* اگر قدر و شایستگی مایه افتخار و موجب برتری نباشد روح رقابت در راه حسن خدمت از بین خواهد رفت.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:39 PM :: توسط : karen

گستره تاریخی تخت سلیمان یا شیز در 45 کیلومتری شهر تکاب جایی است که توان پژوهش بر بیشتر دوره های تاریخی را به ما می دهد. یافته هایی از دوران پارینه سنگی میانی (100 تا 40 هزار سال پیش) و زندگی انسان نئاندرتال و یک نیایشگاه ماننایی در کنار کوه زندان و سلسله های پارتی و ساسانی در جای جای این گستره و پیرامون آن به چشم می خورد. نخستین توجه جدی به تخت سلیمان در زمان  پارتی ها بوده است. حصار دایره ای ش کل آتشکده همچون دیواره تیسفون یادگار اشکانی است. در دوره اشکانی ها ساخت حصارهای دایره ای یا بیضوی شکل متداول بوده است.

گاهشماری نجومی:

سی و ششمین کنگره دیوار تخت سلیمان می توانسته مانند یک گاهشمار (تقویم) نجومی کاربرد داشته باشد. مسعودی در سده 12 میلادی از بازمانده نقوش کرات سماوی و ستارگان بر خشکی و دریا و گیاهان و جانوران و نگاره های شگرف دیگر بر سازه ی شیز سخن گفته است. محمد مراد بن عبدالرحمان می نویسد که بر قبه ی این آتشکده صورت هلالی از نقره بوده است. در سفرنامه ابودلف اشاره به اورنگ پادشاهی خسرو در تخت سلیمان شده که بر بالای آن منطقه البروج را نگاریده بودند. تخت از پشت رو به صحرا و از جلو رو به باغ بود و قابل چرخش به گونه ای که در هر هنگام سال و روز می شد آن را در جای مناسب قرار داد.

یکی از شوندهای (دلایل) ارزشمندی تخت سلیمان وجود یکی از سه آتشکده اصلی زرتشتی در آن است که در روزگار پیروز شاه ساسانی و پدر انوشیروان ساخته شده است. در برخی منابع آمده که زرتشت در شهر شیز در آذربایجان چشم به جهان گشود و از آنجا به کوه سبلان رفت و در خلوت آن به پیامبری برگزیده شد. صاحب کتاب البلدان می نویسد: انوشیروان آتش آذرگشنسب را از برزه آذربایجان به شیز آورده است. زنده یاد استاد پورداود می نویسد: برابر اوستا کوه اسونت محل نگهداری آتش اذرگشنسب بوده است.

سه گونه آتش

سه گونه آتش بهرام، آدران و دادگاه در سه آتشکده اصلی کشور نگهداری می شد که چنین بودند:

1- فرنبغ در کاریان پارس( یا کابل افغانستان) ویژه موبدان2- گشنسب در تخت سلیمان به نام گنزک ویژه جنگجویان. آتش این آتشکده آذرخوش یا آتش سپند نام داشت.3- برزین مهر یا وستریوشان در شمال باختری(غربی) نیشابور از آن کشاورزان

آتش برزین مهر تا زمان گشتاسپ پشتیبان دین زرتشت از جهان پاسبانی می کرد. آتش آذرگشنسپ پشتیبان جهان تا روزگار خسرو انوشیروان بود هنگامی که او  بتکده ها را در هم می کوبید آتش آذرگشنسب بر یال اسب او قرارگرفته تاریکی را از  جهان دور ساخت به این ترتیب شیز با تاریخ کیهانی پیوند می خورده است.تخت سلیمان یا شیز به شوند در برداشتن آتش داد ارجمندی اداری و قضایی داشته و در نقطه ای حساس از امپراتوری ایران بوده است.

تخت سلیمان

شیز جایگاه نگهداری اوستا

نگهداری اوستا در شیز نزدیکی جغرافیایی دریاچه سپند چیچست به این مکان و بودن در آذربایجان که زادگاه اشوزرتشت شمرده می شد، دسترسی به مرزهای روم شرقی و گستره ی قفقاز هم چنین وجود معادن طلا و دیگر فلزات گران بها شیز را بیش از دو آتشکده دیگر به جایگاه والایی رسانده بود. نزدیکی به تیسفون در روزگار ساسانیان برتری دیگری به شیز بخشید. گفته می شود شاهان ساسانی هنگام تاج گذاری و اردو کشی با پای پیاده به این جا رفته از خدا یاری می جسته اند. میان تیسفون و شیز شهر نیم راه بود که مرکز شهر زور بود و از آن رو نیم راه نام گرفته بود که میان دو جایگاه ارزشمند جای داشت. شهر زور از گستره های کوهستانی بین اربیل و همدان بود که مردمش کرد بودند.

جنبش مزدک بامدادان در روزگار قباد شاه ساسانی(488-431 میلادی) پا گرفت که خواهان به حاشیه راندن دین زرتشتی بود.مزدک در انجام خواسته هایش نظر قباد را جلب کرد و دستور خاموش کردن آتشگاه ها را گرفت به جز سه آتشکده بزرگ. در ان روزگار نه تنها آتشکده شیز کم فروغ نشد بلکه بر ارجمندیش افزوده گشت. این فقیه می نویسد: « به قول المتوکلی پس از آنکه مزدک قباد را متوجه خود دید.به وی گفت سزاوار است همه آتشکده ها را باطل نمایی به جز سه آتشگاه آذرخره، آذرجمشید و آذرگشنسپ. قباد چنین کرد آتش فراهان را به آذربایجان بردند و هر دو آتش را یکی کردند. پس از کشته شدن مزدک باز آتشها به جای خود برگشتند»

رونق آتشکده شیز از آن رو است که ویژه جنگاوران و سپاهیان بود و مزدک با خاموشی آن نمی خواسته در آغاز جنبش با دشمنی جنگاوران روبرو شود. فردوسی بیان می کند که بهرام گور پیش از رویارویی با خاقان چین برای درخواست یاری از خدا به شیز رفته و پس از بازگشت پیروزمندانه باز به این آنشگاه شتافته است.

تخت سلیمان

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:32 PM :: توسط : karen

سلام به تمام کسانی که از من حمایت می کنند وهروز به من سر میزنن ممنون لطفا داخل نظراتتون ادرس وبلاگتونو بزارید تا منم از خجالتتون در بیام ممنون


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:27 PM :: توسط : karen

ایران زمین به داشتن مردان و زنان آزاده ای بر خود می بالد که در تاریخ درخشانش نقش شایسته ای  داشته اند. یکی از این بزرگواران ماندان دختر آستیاگ آخرین شاه ماد، همسر کمبوجیه شاه پارس پهناور و مادر کورش بزرگ پادشاه عدالت پرور ایران است. ماندان با اینکه شاهزاده بود و در دربار ماد تمام امکانات زندگی را داشت خودپسندی و غرور را به خویش راه نداد و هیچگاه خود را جدا از مردم زمانه اش ندید. او روحیه ای لطیف و اخلاقی خوش داشت مهربان بود و شرایط را خوب درک می کرد. آستیاگ علاقه فراوانی به تنها دختر خود داشت سیاگزار نتوانسته بود مانند خواهر جایی در دل پدر باز کند. ماندان اجازه داشت به دلخواه خود عمل کند حتی در انتخاب همسر آزاد گذاشته شد. برخلاف نظر پدر و بزرگان ماد ماندان کمبوجیه حاکم پارس را برای زندگی انتخاب نمود و دلیلش ساده زیستن پارسیان بود. ماندان زندگی تجملاتی و پرزرق و برق دربار ماد را دوست نداشت. بیشتر می خواست چون مردم عادی زندگی کند..

 او خوی و خصلت پدر ستمگر را به ارث نبرده بود شاید یکی از دلایلی که دوست داشت از دربار ماد دور شود همین بود. در هگمتانه به خواست او مرکزی به وجود آمده بود تا در آن از بچه هایی که بی سرپرست بودند نگهداری کنند. آستیاگ به درخواست فرزند تمام هزینه های این مرکز را می داد. رهسپاری شدن ماندان به پارس و پاسارگاد موجب شد کارهای نیک و خیرخواهانه اش در آنجا گسترده تر شود او زنان را به گرد خود آورد و از آنها خواست هر کدام هنری دارند به دیگران بیاموزند به این ترتیب کلاسهایی تشکیل شد و زنان پارس در آن هنرهای دستی می آموختند. ماندان خود در ماد اسب سواری و تیراندازی آموخته بود به همین دلیل بانوان دیگر را تشویق می کرد تا هنرهای گوناگون را بیاموزند و حتی اگر خواستند در نبردها شرکت کنند. ماندان عدالت پروری را از همسر خود آموخت .

خدا پرستی از همان جوانی با او بود و به قدرت و عدالت پروردگار ایمان داشت . آنگاه که فرزندش کورش به دنیا آمد و پدر ستمگر و خرافاتی با دیدن خوابی نوزادش را از او جدا کرد خدا را فراموش نکرد او می دانست نیایشهایش به درگاه خدا پذیرا می شود و فرزندش به آغوشش باز خواهد گشت. کورش از کودکی به آغوش مادر باز گشت و عدالت پروری، مردم داری، انسان دوستی و مساوات و برابری بین انسانها را در دامن پرمهر مادر آموخت

- ایران بزرگ این نمونه از زنان فرهیخته و اندیشمند را بسیار دیده است اما ماندان، ابرمرد تاریخ بشریت را پرورش داد و با خردمندی یکی از بزرگترین خدمات بشری را به انجام رساند-


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:23 PM :: توسط : karen

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید.
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان درود برکوروش کبیر و آدرس farhovar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 143
بازدید کل : 5425
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



Alternative content