کوروش از آن روز ماندگار شد که انسان بودن را دریافت و به انسانها احترام گذاشت. کوروش از آن رو جهانی شد که منیت و خودخواهی را از خود دور ساخت و همه را در یک ردیف دید. وقتی خود را شناخت، آنگاه که دانست فرزند فرمانروای پارس است و باید به دلایلی کنار چوپان و گوسفندانش روزگار به سر برد ناراحت نشد لبخند زد و خواست خدا را بر آسایش خود برتری داد. هیچگاه تخم نفرت در دل نکاشت همه را دوست داشت و امید را از خود دور نمی کرد. کورش دست درماندگان را می گرفت و از زمین بلند می کرد تا خدا دستش را گرفت او تنها انسانی است که خدا پرو بال جهانیش داد حالا همه او را می شناسند . کورش فرمانروای بزرگ ایران تا زنده بود همه چیز را برای خدا و آفریده های خدا می خواست روح لطیف و پاکش خدایی بود و حتی زمان مرگش را می دانست خدا آنقدر دوستش داشت که حتی بعد از گذشت سده ها او را در کنار مردم می بیند و اجازه می دهد مهرش هر چه بیشتر از پیش در دل نه تنها ایرانیان بلکه جهانیان زنده و پویا شود درودش باد.
هفتم آبان روزی که با نام روز جهانی گراميداشت کوروش بزرگ گزينش شده است روز فرخنده ای است که گرامیش می داریم چرا که ٢هزار و ٥٠٠ سال پیش در چنین روزی، کوروش بزرگ به بابل اندر شد و فرمان بشر دوستانهاش را صادر کرد. فرمانی که در آن، همهي انسانها برابرند و در خور احترام. در اين فرمان آمده بود كه مردمان در گزينش دین و آیینشان آزادند. كوروش گفته بود كه همه در امان هستند و از او و سربازانش، گزندي به مردم، به خانه و كاشانهشان و به نيايشگاه ايشان نخواهد رسيد.
کوروش بنيانگذار شاهنشاهي هخامنشیان به عنوان کشورگشایی بزرگ و فرمانرواي بزرگترین شاهنشاهي آنروز جهان، نه از آن روي كه سرزمينهاي بسيار به زير فرمانش بودند، بلكه به شوند(:دليل) رفتار بزرگمنشانهاي كه در برابر شکستخوردگان داشت در جهان نامور است.
در زیر، سخن برخی ناموران جهان را دربارهی کوروش بزرگ می خوانیم:
«دانیل روپس»، رخدادنگار فرانسوی: «... در میان فرمانروایان ستمگر و سنگدل خاورزمین، کوروش ناگهان شخصیت و چهرهي تازهای را به جهانیان ارزاني داشت... با چيرگي کوروش نه تنها نيايشگاههاي شكستخوردگان ویران نشد بلکه ویران شدهها را هم دوباره ساختند... اگر در نظر بگیریم این روش در زماني اجرا شد که شكستخوردگان را زنده زنده پوست میکندند و از سرهای اسیران هرمها ساخته میشد و اگر به گلنوشتهها مراجعه کنیم که در آنها پادشاهان پيروز با غرور بسيار از شمار کسانی که زنده در آتش سوزاندهاند، زبانهایی که بریده شده و زنان و دخترانی که به دست سربازان داده شدهاند ، یاد میکنند، بهتر میتوانیم دريابيم که چرا اینچنین هالهی عظمت و معنویت بلافاصله چهرهی این پيروز انساندوست و این پیروزمند آشتيخواه را در میان گرفت...»
پرفسور ايليف مدير موزهي ليورپول انگلستان:« در جهان امروز برجستهترين چهرهي جهان باستان؛ كوروش شناخته شده است، زيرا نبوغ و شكوه او در بنيانگذاري شاهنشاهي چندين دههاي ايران، مايهي شگفتي است. آزادي به يهوديان و ملتهاي منطقه و كشورهاي تسخير شده كه در گذشته نه تنها نبود بلكه كاري شگفت به گمان ميرسيده است از شگفتيهاي اوست.»
آلبر شاندور: «شاهنشاهي ايران كه پايهگذار آن، كوروش بزرگ است به هيچروي برپايهي خشنونت پيريزي نشد بلكه وارون(:عكس) آن است زيرا با رعايت حقوق مردمان پايهگذاري شد. پارسيها با همکاری يكديگر و به ياري پادشاهان خود شكوهي را در تاريخ به جاي گذاشتهاند كه نشانهي نبوغ و نژاد پاك آنان است، نژادي كه حماسهي آنان را همچون آفتابي در تاريكي نشان ميدهد. آنان درخششي در جهان از خود به جاي گذاشتهاند كه براي آيندگان نيز خواهد ماند.»

ژنرال سرپرسي سايكس پس از ديدارش از آرامگاه كوروش بزرگ: «من خود سه بار اين آرامگاه را ديدار كردهام و توانستهام اندك تعميري نيز در آنجا بكنم، و در هر سه بار اين نكته را يادآورده شدهام كه زيارت آرامگاه اصلي كوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتياز كوچكي نيست و من بسي خوشبخت بودهام كه به چنين افتخاري دست يافتهام. بهراستي من در گمانم كه آيا براي ما مردم آريايي(هند واروپايي) هيچ بناي ديگري هست كه از آرامگاه پايهگذار دولت پارس و ايران ارجمندتر و ارزشمندتر باشد؟»
افلاطون-قوانين ( ٤٧٧ تا ٣٤٧ پيش از ميلاد):« پارسيان در زمان شاهنشاهي كوروش اندازهي ميان بردگي و آزادگي را نگاه ميداشتند، از اين رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسياري از ملتهاي جهان شدند،. در زمان او( كورش بزرگ)، فرمانروايان به زيردستان خود آزادي ميدادند و آنان را به رعايت قوانين انساندوستانه و برابريها راهنمايي ميكردند. مردمان رابطه خوبي با پادشاهان خود داشتند از اين رو در هنگام خطر به ياري آنان ميشتافتند و در جنگها شركت ميكردند. از اين رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهي ميكرد و به آنان اندرز ميداد. آزادي و مهرورزي و رعايت حقوق اجتماعي به زيبايي انجام ميگرفت.»
هرودوت – تاريخ هرودو ت(٤٨٤ تا ٤٢٥ پيش از ميلاد): «هيچ پارسي يافت نميشد كه بتواند خود را با كوروش بسنجد از از اين رو من كتابم را دربارهي ايران و يونان نوشتم تا كردارهاي شگفتانگيز و بزرگ اين دو ملت هيچگاه به فراموشي سپرده نشود. كوروش سرداري بزرگ بود، در زمان او، ايرانيان از آزادي برخوردار بودند و بر بسياري از ملتهاي ديگر فرمانروايي ميكردند. همچنین، او به همهي ملتهايي كه زير فرمانروايي او بودند آزادي ميبخشيد و همه او را ستايش ميكردند. سربازان او پيوسته براي وي آمادهي جانفشاني بودند و از همينروي از هر خطري استقبال ميكردند.»
هارولد لمب دانشمند آمريكايي: «در شاهنشاهي ايران باستان كه كوروش نماد آنان است، آرياييها در تاجگذاري به كردار نيك، گفتار نيك و انديشه نيك، سوگند ياد ميكردند كه پشتيبان ملت و كشورشان باشند و نه خودشان. از همينروي است كه خود شاهنشاه در راس ارتش به سوي دشمن براي پاسداري از كيان كشورشان ميتاخته است.»
گزنفون (٤٤٥پيش از ميلاد): «مهمترين صفت كوروش دينداري او بود. او هر روز نيازهاي بسيار براي ستايش خداوند ميكرد. اين آیینها و دينداري آنان هنوز در زمان اردشير دوم هم هست و عمل ميشود. از صفتهاي برجستهي ديگر كوروش دادگري و گسترش داد بود.»
گزنفون در جایی دیگر گفته: «ما در اين باره انديشه كرديم كه چرا كوروش به اين اندازه براي فرانروايي عادل مردمان ساخته شده بود؟ به این نتایج رسیدیم که؛ نخست نژاد اصيل آريايي او و سپس استعداد طبيعي و سپس نبوغ پرورش او از كودكي بوده است. كوروش نابغهاي بزرگ، انساني والامنش، آشتيخواه و نيكمنش بود. او دوست انسانها و خواهان دانش و حكمت و راستي بود. كوروش براین باور بود که پيروزي بر كشوري، اين حق را به كشور پيروز نميدهد تا هر تجاوز و كار غيرانساني را انجام دهد. او براي دفاع از كشورش كه هر ساله بيگانگان بر آن، ميتاختند، شاهنشاهي نيرومند و انساني را پايه گذاشت كه، پيش از اين، پيشينه نداشت. او در نبردها، آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نميكرد. او ملتهاي شكستخورده را شيفتهي خود كرد بهگونهاي كه شكستخوردگان كه كوروش آنان را از دست پادشاهان خودكامه، رهانيده بود وي را «خداوندگار» ميناميدند. او برترين مرد تاريخ، بزرگترين، بخشندهترين و پاكدلترين انسان تا اين زمان بود.»
كنت دوگوبينو فرانسوي - ايران باستان: «شاهنشاهي كوروش هيچگاه در گيتي، همتا نداشت، او به راستي يك مسيح بود. زيرا به جرات ميتوان گفت كه سرنوشت او را چنين براي مردمان آفريد تا برتر از همهي جهان آن روز خود باشد.»
پرفسور كريستنسن ايران شناس - استاد زبان اوستايي و پهلوي: «شاهنشاه، كوروش بزرگ، نمونهی يك پادشاه «جوانمرد» بوده است. اين صفت برجستهي اخلاقي او در روابط سياسياش ديده ميشده است. در قوانين او احترام به حقوق ملتهاي ديگر و فرستادگان كشورهاي ديگر بوده است كه اين قوانين امروز روابط بينالملل نام گرفته است.»
كوروش در تورات: «خداوند دربارهي كوروش ميگويد كه او شبان من است و هر چه او كند، آن است كه من خواستهام. منم (خداوند ) كه او (كوروش) را از جانب مشرق بر انگيختم تا عدالت را روي زمين برقرار كند. من امتها را تسليم وي ميكنم و او را بر پادشاهان سروري ميبخشم و ايشان را همچون غبار به شمشير وي و مانند كاهي كه پراكنده شود به كمال او تسليم ميكنم. من كوروش را به عدالت برانگيختم و تمامي راه ها را در پيش رويش استوار خواهم ساخت. منم كه شاهين خود(كوروش) را از جانب مشرق فرا خواندم و زمان عدالت را نزديك آوردم. خداوند كوروش را برگزيد و فرماندار جهانش كرده است. خداوند روح كورش، پادشاه پارس را برانگيخت تا در همهي سرزمينهای خود فرماني صادر كند كه(يهوه)، خداي آسمانها، همهي ممالك زمين را بر من داده است و امر داده است خانهاي براي او در اورشليم بنا كنم.»
پرفسور گيريشمن - ايران از آغاز تا اسلام:« كمتر پادشاهي است كه پس از خود چنين نام نيكي برجاي گذاشته باشد، كوروش سرداري بزرگ و نيكوخواه بود، او آن اندازه خردمند بود كه هر زماني كشور تازهاي را ميگرفت به آنها آزادي مذهب ميداد و فرمانرواي تازه را از ميان بوميان آن سرزمين برميگزيد. او شهرها را ويران نميكرد و كشتار نميكرد. ايرانيان، كوروش را پدر و يونانيان كه سرزمينشان بهوسيلهي كورش تسخير شده بود وي را سرور و قانونگذار ميناميدند و يهوديان او را مسيح خداوند ميخواندند.»

ويل دورانت(تاريخ تمدن ويل دورانت) مشرقزمين: «كوروش از افرادي بوده كه براي فرمانروايي آفريده شده بود. به گفتهي امرسون همه از وجود او شاد بودند، روش او در كشورگشايي حشگفتانگيز بود،. او با شكستخوردگان با جوانمردي و بزرگواري برخورد ميكرد. از همين روي، يونانيان كه دشمن ايران بودند، نتوانستند از آن بگذرند و دربارهي او داستانهاي بيشماري نوشتهاند. او را بزرگترين جهانقهرمان پيش ازاسكندر مينامند. او كرزوس را پس از شكست از سوختن در ميان هيزمهاي آتش رهانيد و بزرگش داشت و او را رايزن، خود ساخت و يهوديان در بند را آزاد كرد. كوروش، سرداري بود كه بيش از هر پادشاه ديگري در آن زمان، محبوبيت داشت و پايههاي شاهنشاهياش را بر جوانمردي پايه گذاشت.»
كلمان هوار - تمدن ايراني: «كوروش بزرگ در سال ٥٥٠ پيش از ميلاد بر اريكهی پادشاهي ايران نشست. وي با كشورگشايي ناگهاني و شگفتانگيز، شاهنشاهي پهناوري را از خود بر جاي گذاشت كه تا آن روزگار، كسي نديده بود. كوروش سرداري بزرگ و سرآمد جهان آن روزگار بود. او اقوام گوناگون را فرمانبردار خود كرد. وی نخستين دولت مقتدر و منظم را در جهان پايهريزي كرد و براي احترام به مردمان كشورهاي ديگر، نيايشگاههايشان را بازسازي كرد. وي پيرو دين يكتاپرستي مزديسنا بود، ولي به هيچروي، دين خود را بر ملتهاي شكستخورده، تحميل نكرد.»
مولانا ابوالكلام احمد آزاد، فيلسوف هندي، كوروش بزرگ (عباس خليلي):« كوروش همان ذوالقرنين قرآن است. وي پيامبر ايران بود زيرا انسانيت و منش و كردار نيك را به مردمان ايران و جهان، پيشكش كرد. سنگنگارهی او با بالهاي كشيده شده به سوي خداوند در پاسارگاد وجود دارد.»
ديودوروس سيسولوس(١٠٠ پس از ميلاد):« كوروش، پسر كمبوجيه و ماندانا، در دلاوري و كارآيي خردمندانه و ديگر ویژگیهای نيكو، سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان داراي شجاعتي كممانند و در كردار نسبت به زيردستان به مهر رفتار ميكرد، پارسيان او را پدر ميخواندند »
اخيلوس(آشيل)، سرايندهي نامدار يوناني در تراژدي پارسه: «كوروش يك تن فاني سعادتمند بود. او به ملتهاي گوناگون خود آرامش بخشيد، خدايان او را دوست داشتند، او داراي عقلي سرشار از بزرگي بود.»
