درود برکوروش بزرگ
وبلاگی برای زنده نگه داشتن یاد کوروش وحفظ گذشته متمدن ایران برای تمام پارسی زبانان
 
 

در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست

هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

 در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.

این ادب اصیلمان است:

  نجابت

  قدرت

  احترام

  مهربانی

  خوشرویی

 هم وطن ایرانی من ، ایرانی اصیل بمان


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 11:54 AM :: توسط : karen

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

         این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی

         طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست

آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت

       هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

        لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان

       موجی است که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران

        عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران

        هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست 

آوارگی وخانه به دوشی چه بلاییست

        دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ

       در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست.

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران

       بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست.

پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران

        لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست.

هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ

        چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند

        این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست 

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است

        این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 11:45 AM :: توسط : karen

اي وطن اي مادر تاريخ ساز
    اي مرا بر خاک تو روي نياز

    اي کوير تو بهشت جان من
    عشق جاويدان من ايران من

    اي ز تو هستي گرفته ريشه ام
    نيست جز انديشه ات انديشه ام

    آرشي داري به تير انداختن
    دست بهرامي به شير انداختن

    کاوه آهنگري ضحاک کش
    پتک دشمن افکني ناپاک کش

    رخشي و رستم بر او پا در رکاب
    تا نبيند دشمنت هرگز به خواب

    مرزداران دليرت جان به کف
    سرفرازن سپاهت صف به صف

    خون به دل کردند دشت ونهر را
    بازگرداندند خرمشهر را

    اي وطن اي مادر ايران من
    مادر اجداد و فرزندان من

    خانه من بانه من توس من
    هر وجب از خاک تو ناموس من

    اي دريغ از تو که ويران بينمت
    بيشه را خالي ز شيران بينمت

    خاک تو گر نيست جان من مباد
    زنده در اين بوم و بر يک تن مباد

    وطن يعني همه آب و همه خاک
    وطن يعني همه عشق و همه پاک

    به گاه شير خواري گاهواره
    به دور درد پيري عين چاره

    وطن يعني پدر مادر نياکان
    به خون و خاک بستن عهد و پيمان

    وطن يعني هويت اصل ريشه
    سر آغاز و سر انجام و هميشه

    ستيغ و صخره و دريا و هامون
    ارس زاينده رود اروند کارون

    وطن يعني سراي ترک تا پارس
    وطن يعني خليج تا ابد فارس

    وطن يعني دو دست از جان کشيدن
    به تنگستان و دشتستان رسيدن

    زمين شستن ز استبداد و از کين
    به خون گرم در گرمابه فين

    وطن يعني اذان عشق گفتن
    وطن يعني غبار از عشق رفتن

    وطن يعني هدف يعني شهامت
    وطن يعني شرف يعني شهادت

    وطن يعني گذشته حال فردا
    تمام سهم يک ملت ز دنيا

    وطن يعني چه آباد و چه ويران
    وطن يعني همين جا يعني ايران

    وطن يعني رهايي ز آتش و خون
    خروش کاوه و خشم فريدون

    وطن يعني زبان حال سيمرغ
    حديث جان زال و بال سيمرغ

    سپاه جان به خوزستان کشيدن
    شهادت را به جان ارزان خريدن

    نماز خون به خونين شهر خواندن
    مهاجم را ز خرمشهر راندن

    وطن يعني اذان عشق گفتن
    وطن يعني غبار از عشق رفتن

    وطن يعني هدف يعني شهامت
    وطن يعني شرف يعني شهادت

    وطن يعني گذشته حال فردا
    تمام سهم يک ملت ز دنيا

    وطن يعني چه آباد و چه ويران
    وطن يعني همين جا يعني ايران

 

اشعار وطن, شعر درباره ایران

دلم از تنهایی تو
حتی یک نفس جدا نیست

گله سر کن که می ­دونم
گله­ هات یکی دوتا نیست

ای وطن ای ریشه من
عشق من اندیشه من

گور من گهواره من
قلب پاره پاره من

بگو از اونا که رفتن
تو رو بی صدا شکستن

بگو از اونا که موندن
دلتو اینجا شکستن

با همه عذاب دیروز
دل به فردای تو بستن

توی این روزای خوب هم
می­بینی که با تو هستن

اما من نه اهل سودام
نه به فکر ترک اینجام

اهل تو از ریشه تو
خاک تو خون تو رگهام


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 1:6 AM :: توسط : karen

چشم دوستان بازم شعر ودانستی دراین باره میزارم خوشحالم که هنوز طرفدارای زرتشت هستن ایول

وبلاگم رو هم ثبت کردم در جاهایی که دوستان گفتن

روحت شاد کورش


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 6:27 PM :: توسط : karen

استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي و بزرگترين حماسه سراي جهان با آفرينش اثر جاودان خود نه تنها زبان، فرهنگ، تاريخ و اصالت نياكان ما را زنده نمود بلكه به مردم ايران زمين زندگي و جاودانگي بخشيد. به درستي فردوسي بزرگ يكي از ارزشمندترين گنجينه هاي تاريخ جهان بوده و هست. نگراني او اين بود كه تاريخ نياكانش به فراموشي سپرده شود و زبان شيرين پارسي نابود گردد. او به چشم خود مي ديد چگونه در مكاتبات، كلمات و جملات عربي جايگزين واژه گان زيباي پارسي مي شود و انسانهاي دون صفتي كه چشم ديدن شكوه و بزرگي ايران و ايراني را ندارند پاي در راه مدفون نمودن تاريخ پر شكوه ما گذاشته اند.استاد توس دلي پرخون داشت و ياراني اندك كه هيچ كدام در انديشه رهايي ايران زمين نبودند.

فردوسی

 فردوسي بزرگ در سال 329 برابر با 940 ميلادي در باژ از روستاهاي توس در خانواده اي دهقانان ديده به گيتي  مي گشايد .در جواني به چكامه سرايي داستانهاي قهرماني مي پردازد . در سال 370 برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند.فردوسي بدون هيچ ترسي با شجاعتي ستودني ضمن بيان مفاسد دستگاههاي حاكم، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي نيز مي ستيزد چون دوست دارد ايرا به جايگاه خود بازگردد و راه پيشرفت فرهنگ و تمدن نياكانش را پي بگيرد.

مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي براي فردوسي بزرگ ارزشمند است.  شاهنامه  شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد بزرگمرد ايران زمين ايراني را آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند.سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي نگارش شاهنامه به پايان مي رسد. زيبايي هنر اين بزرگمرد به گونه اي بود كه دل دولتمردان آن زمان را به لرزه انداخت دريافتند كه ايراني بار ديگر به پا خواهد خواست و چون هميشه در برابر ددمنشي ستمگران دوران ايستادگي خواهد نمود. فردوسي كار بزرگي را به انجام رساند و بدون  هيچ گونه چشمداشتي چشم به آينده دوخت تا فرزندان ايران زمين با بيداري به پا خيزند و راستي را از ناراستي و كژي باز شناسند.

بر ماست كه چشم بگشاييم دوروبر را نگاه كنيم و راستي را بازشناسيم و ايران را به جايگاه خود بازگردانيم.

آنچه كوروش كرد و دارا وآنچه زرتشت مهين        زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
امروز نيز هستند كساني كه با استفاده از احساسات پاك ايراني مردم ما را سرگرم مي كنند وخود در پي......

كوروش بزرگ، فردوسي خردمند، آريو برزن دلاور، آرتميس شجاع، سورناي دلير، يوتاب شيرزن و.... چشم بگشاييد به پاخيزيد فرزندان شما در خوابند. 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 5:0 PM :: توسط : karen

بعد از جنگی بزرگ و سرنوشت ساز، کوروش بزرگ شاه هخامنشی به وزیر خزانه داری خود دستور داد تا هنوز خستگی از تن سربازان بیرون نرفته، غنایم جنگی باقی مانده را به نسبت مساوی بین آنها و درجه داران ارتش تقسیم نماید. آن روز آشپزها برای ناهار آبگوشت پخته بودند.کوروش داخل سراپرده نشسته بود و با کرزوس مشاور خود که روزگاری یکی از فرمانروایان بزرگ جهان بود سخن می گفت. یک نفر با كسب اجازه غذای کوروش را درون سینی نزد او آورد. کوروش درپوش ظرف را برداشت، بوی مرغ بریان فضا را پر کرد.  شاه ایران از غذای سربازها پرسید گفتند: آبگوشت است همه کنار هم نشسته اند و مشغول صرف غذا هستند. کوروش در ظرف را گذاشت و گفت: من می خواهم با سربازان هموطنم غذا بخورم. سینی را جلو کرزوس گذاشت و از او خواست مرغ بریان را بخورد. سپس از سراپرده بیرون رفت  سربازان که مشغول خوردن غذا بودند، با دیدن او دست کشیدند و از جا بلند شدند. کوروش  با لبخند همیشگی خود گفت: راحت باشید می توانم کنار شما غذا بخورم؟ کسی چیزی نگفت سربازان در حالیکه از شوق چشمانشان خیس اشک شده بود، سکوت کرده بودند و به او می نگریستند. کوروش به طرف آنها رفت جای خالی پیدا کرد و نشست. همه را دعوت به نشستن کرد و گفت: یادتان رفت همسنگرتان را برای غذا خوردن صدا کنید برای من آبگوشت بیاورید. همه در محیطی صمیمی و آرام مشغول صرف غذا شدند.

بعد از پایان غذا کزروس که مثل همیشه از رفتار کوروش تعبجب کرده بود به او گفت:

 - شما فرمانروای ایران هستید باید با دیگران تفاوت داشته باشید غذا و مکان غذا خوردن شما باید ازآنها جدا باشد.

کوروش لحظه ای فکر کرد و گفت:

- من انسانی هستم مانند همه آنها. دوستشان دارم چون کنارم هستند، تنهایم نمی گذارند و برای سرافرازی کشورشان جان می دهند من فقط نقشه جنگی     می کشم و مراقبت می کنم تا همه چیزی با نظم و انضباط انجام شود. خودم هم وارد جنگ می شوم اما سختی کار بر دوش آنهاست اگر نباشند، من هم نیستم ایران هم نیست. افتخار من در کنار مردم بودن است و آرزویم، وجود صلح و آرامش در بین همه مردم دنیا.

تصوير كوروش آريايي

کرزوس سرش را پایین انداخت و گفت:

- سخن شما درست است ولی چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر  نمی دارید و همه را به سربازانتان می بخشید؟

 کورش گفت:

- اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟

 كزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت:

 - برو به سربازان بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین همرزمانش جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید. سربازان هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت :

- ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران نگهداریشان مي شدم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد. مال و ثروت ماندگار نیست دوستی و محبت مردم و خشنودی آنهاست که خدا را راضی نگه می دارد من بنده خدا هستم چون دیگر بندگانش. شادي مردم مرا شاد مي كند.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:59 PM :: توسط : karen

مهمترين كار دريايي دوره هخامنشيان كندن راه آبي قابل كشتيراني بين درياي سرخ و مديترانه مي باشد كه افتخار آن براي هميشه از آن شاهنشاه داريوش بزرگ است. شاهكار بزرگي كه با تيزهوشي شاهنشاه علاوه بر كوتاه كردن راه دريايي، بازرگاني ايران را رونق بخشيد. يكي ديگر از اهداف داريوش بزرگ آن بود كه به  راحتي بتواند نيروي دريايي ايران را از كرانه هاي خليج پارس به درياي مديترانه برساند. اين كار در سده ششم پيش از ميلاد انجام پذيرفت. به دستور داريوش لوحه اي سنگي به خط ميخي، پارسي، عيلامي، بابلي و مصري بياد بود اين كار بزرگ نوشته شد. روي لوح نقش دو نفر حجاري شده و در بين آن نام داريوش به چشم مي خورد. ترجمه لوح بدين شرح است:

 

داريوش شاه گويد: من پارسي هستم. از پارس مصر را گرفتم من فرمان حفر اين ترعه را دادم از رودخانه اي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه به پارس مي رود پس از آن اين ترعه حفر شد چنانكه فرمان دادم و كشتيها از مصر از وسط اين ترعه به سوي پارس روان شدند چنانكه ميل من بود.   

بند اول: خداي بزرگي است اهورامزدا كه اين سرزمين را آفريده كه آن آسمان را آفريده كه بشر را آفريده كه خوشي را به بشر داده كه داريوش را شاه كرده كه داريوش را به شاهي مملكتي رسانده كه بزرگ است و اسبان و مردم خوب دارد.

بند دوم: منم داريوش شاه شاه شاهان شاه كشورهايي كه از تمام نژ‍ادها مسكون است شاه اين سرزمين بزرگ تا آن دورها پسر ويشتاسب هخامنشي.

نيمي از كتيبه از بين رفته است. نام كوروش بزرگ نيز در آن وجود دارد. هرودوت درباره كانال مي نويسد:

.... طول كانال بمسافت چهار روز راه است صدو بيست هزار نفر كارگر بر روي آن كار كرده اند و حفر آن به دستور داريوش شاهنشاه ايران بوده است. عرض كانال به اندازه اي بود كه دو ناو كه هر كدام سه دسته پاروزن داشت پهلو به پهلو از آن مي گذشتند.

و اين چنين است خدمات ارزنده بزرگ مردان ايران زمين در راه شكوفايي جامعه بشري 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:58 PM :: توسط : karen

در یکی از شبهایی که دانیال، پیامبر بنی اسرائیل در کنار مردمش اسیر ستم پادشاه بابل بود، خوابی دید. او بارها در کتابها خوانده و از پیامبران پیش از خود شنیده بود که مردی از بهترین مردان خدا که پادشاه دو ملت بزرگ است و بر کشورهای زیادی با عدل و داد فرمانروایی می کند به یاری مردم خدا پرست یهود خواهد آمد خدا او را دوست و همراه خود خوانده بود. دانیال که ستمهای بسیاری را تحمل نموده بود تنها یک آرزو داشت آن هم دیدن مردی که خدا او را منجی مردم ستمدیده   بنی اسرائیل نامیده بود. دانیال در خواب مژده آمدن آن مرد را شنید جبرئیل برای او پیامی آورده بود مردی که با سرافرازی سوار بر اسب با مهربانی وارد شهر می شود و زندانیان ستم کشیده را رها می سازد. از آن روز دانیال، پیامبر خدا در انتظار بود تا اینکه به آرزوی دیرینه خود رسید روز موعود فرا رسید پادشاه ستمگر بابل در برابر سپاه بزرگ ایران سر فرود آورد و درهای شهر نفوذ ناپذیر بابل به روی یاران کوروش بزرگ باز شد.

دانیال

دانیال در جلو صفی که با شادی به استقبال سربازان ایران آمده بودند ایستاده بود و با شوق به مردی بلند بالا و مهربان می نگریست که سوار بر اسب با تکان دادن دست به احساسات مردم پاسخ می داد و لبخند می زد. زمانی که کوروش از جلو او می گذشت دانیال فریاد بر آورد:

- درود خدا بر کوروش پادشاه بزرگ که در پی خشنودی خدا هست

کوروش به سوی او رو گرداند و گفت:

- درود خدا بر همه بندگانش. تو کیستی ای مرد؟

- دانیال بنده خدا

کوروش که نام پیامبر خدا را شنیده بود از اسب به پایین جست به سویش رفت با مهربانی او را در آغوش کشید شانه اش را بوسید و گفت:

- آیا دانیال پیامبر نیز تا امروز در بین اسیران بوده اند؟

- آری فرزند سالهاست منتظر آمدنت هستم به تازگی جبرئیل خبر آمدن تو را به من داد

کوروش از خبر شگفت زده شد و از اینکه مورد مرحمت آفریدگار قرار گرفته است احساس شادی نمود او از دانیال خواست راهنمایش باشد و همراهیش کند. دانیال پیامبر، خواسته مردم را آزادی و بازگشت به وطن اصلیشان معرفی نمود کوروش بلافاصله دستور بازگشت اسیران را صادر نمود و به آنان مال و ثروتی داد تا علاوه بر توشه راه بتوانند در شهر خود کاشانه ای بسازند و کاری دست و پا کنند . پیش از حرکت اسیران کوروش بزرگ دانیال را به حضور پذیرفت و گفت:

- می خواهم از پیامبر خدا دعوت نمایم به سرزمین ایران بیاید و همراه و مشاور من در خدمت به بندگان خدا باشد.

 دانیال دعوت کوروش را پذیرفت با او به ایران آمد و از آن روز در صدر وزیران شاهنشاه هخامنشی قرار گرفت و در کارهای گوناگون مشاور کوروش بزرگ شد. سالهای پایانی عمر دانیال در شوش به راحتی و افتخار گذشت و بعد از مرگ در همان شهر به خاک سپرده شد.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:55 PM :: توسط : karen

بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ٬ وزیر خردمند خسرو انوشیروان ، از نویسندگان و دانایان زمان ساسانی بود که از زمان جوانی پیشه دبیری و آموزگاری را برگزید تا فرزندان ایران را در یادگیری و آموختن یاری رساند. او از هوش سرشاری برخوردار بود و در امر آموزش هر روز از شیوه های جدید استفاده می کرد همین کار او موجب شد بچه ها به یادگیری علاقه بیشتری نشان دهند و موجبات شادی و خرسندی پدرو مادران خویش را فراهم نمایند هنوز زمان زیادی از آغاز کارش نگذشته بود که شاگردان بسیاری برای فراگیری دانش به او سپرده شدند کم کم عنوان استادی را از آن خود کرد آوازه او به گوش پادشاه ساسانی رسید و خیلی زود برای آموزش و پرورش فرزند انوشیروان، هرمز فراخوانده شد.

 هرمز ابتدا نسبت به بزرگمهر بد رفتاری می کرد و از حضور او خشمگین بود بنابراین از هر فرصتی استفاده می کرد تا استاد را آزرده سازد. بزرگمهر که می دانست آموزش دادن به شاهزاده ای که آینده ایران در دست او خواهد بود بسیار مهم است پا عقب نگذاشت و با تغییر روش آموزش خود و مهر و محبتی بسیار توانست هرمز را به درس علاقه مند سازد به گونه ای که مهر استاد را در دل گرفت و از این رو به آن رو شد بزرگمهر با بینشی بالا توانسته بود از دانش روانشناسی بهره بگیرد و شاه آینده ایران را به سوی دانستن و اندیشیدن آورد. جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا جایی که به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود. بزرگمهر از خرد بسیار بالایی برخوردار بود .حکایتهای زیادی از خردمندی او گفته‌اند. یکی از داستان‌های مشهور بزرگمهر پاسخ به پرسشی است که در جمع خردمندان و در پیشگاه انوشیروان داده: گروهی از اندیشمندان گرد هم سخن می گفتند یکی از آنها پرسید بزرگ‌ترین بدبختی چیست؟ فیلسوف یونانی گفت پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری با هم باشد، دانشمند هندی گفت بیماری های جسمی که با دردهای روحی فزون گردد، بزرگمهر گفت وقتی که آدمی ببیند عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده ، این بدترین بدبختی هاست. این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر در برابر دانشمندان و فیلسوفهای خارجی نمایان شد.

( دیورسام بزرگ ) پادشاه هند، برای سنجش خرد و دانایی ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنجی را که مهره‌های آن از زمرد و یاقوت سرخ بود، به همراه هدایایی نفیس به دربار ایران فرستاد و ( تخت ریتوس ) دانا ترین مرد هندی را نیز گمارده انجام این کار ساخت. او در نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت: از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر باشند. پس یا روش و شیوه آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ایم باز گویید و یا پس از این باج برای ما بفرستید.

شاه ایران پس از خواندن نامه، چهل روز زمان خواست  . هیچ یک از دانایان در این چند روز ،چاره و روش آن را نیافتند تا اینکه روز چهلم بزرگمهر كه جوانترین وزیر انوشیروان بود به پا خاست و گفت: این شطرنج را چون میدان جنگ ساخته‌اند كه دو بازیکن بوسیله مهره‌های خود با هم می‌جنگند و هر كدام خرد و دوراندیشی بیشتری داشته باشد، پیروز می‌شود . بزرگمهر رازهای کامل بازی شطرنج و روش چیدن مهره‌ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد

پس از آن ( تخت ریتوس ) مرد دانای هندی با بزرگمهر به بازی پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ریتوس پیروز شد. روز بعد بزرگمهر تخت ریتوس را به نزد خود خواند و وسیله بازی دیگری را نشان داد و گفت: اگر شما پاسخ این بازی را دادید ما باجگزار شما می شویم و اگر نتوانستید باید چون گذشته باجگزار ما بمانید. تخت ریتوس به شاه هند مشورت کرد دیورسام چهل روز زمان خواست، اما هیچ یک از دانایان آن سرزمین نتوانستند ( وین اردشیر ) را چاره گشایی کنند و به این ترتیب شاه هندوستان پذیرفت كه باجگزار ایران بماند.

بر اساس یافته های باستان شناسان اولین بار این بازی در شهر سوخته زابل انجام می شده‌ که بقایای آن در گورستان شماره ۷۶۱ با ۶۰ مهره پیدا شده‌است. بزرگمهر نام آن را به افتخار اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، نیواردشیر می‌گذارد. بنا به متن کتاب شطرنج‌نامه (یا گزارش شطرنج و نهش نیو اردشیر)، در ابداع آن از نمادهای متعددی استفاده می‌نمایند. مثل تخته بازی به زمین، سیاهی و سپیدی مهره‌ها به شب و روز و تعداد مهره‌ها (که سی عدد است) به سی روز ماههای تقویم ایرانی، گردش گردانه‌ها(تاسها)   به چرخش افلاک و ستارگان و گردش مهره‌ها به حرکت مردمان تشبیه شده‌است که به فرمان چرخش آسمان و سیاره‌ها قرار دارند . همچنین چیدن مهره‌ها در آغاز کار به آفرینش و زدن مهره‌ها به برخورد و کشتار انسانها و دوباره نشستن آنها به زایش و بیرون رفتن آنها از صفحه بازی به مرگ تشبیه گردیده‌است. نماد پردازی حتی در شرح شماره تاسها نیز دیده می‌شود که ۱ نشان اهورامزدا (خدای بزرگ) ۲ نشان دو مینو(انگره مینو و سپنتا مینو)؛ ۳ نشان اندیشه، گفتار و کردار نیک؛ ۴ نشان عنصرهای چهارگانه خلقت یعنی آب، باد، خاک، آتش ؛ ۵ نشان پنج روشنی خورشید، ماه، ستاره، آتش، آذرخش و ۶ به شش گاهنبار مانند شده‌است. در تلمود نیز به این بازی اشاره شده‌است. در یونانی به آن کوبیا می‌گوینددر حال حاضر پایتخت ساخت تخته نرد در ایران، شهر سنندج می باشد.

بازی تخته نرد

تخته نرد

جدای از این کشف بزرگ نوشتاری بزبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ بزرگمهر پسر بختگان به وزیر پاک سرشت ساسانی منسوب است که دارای ۴۳۰ کلمه می باشد.  همچنین در جوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامه‌ای به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی معما گونه نوشته شده بود. همه دانشمندان بزرگ شهر جمع شدند تا نامه را بخوانند، اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آنرا فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد. آری این است هوش و درایت مردان بزرگ ایران. از سخنان حکیمانه  بزرگمهر وزیر دربار انوشیروان عادل پادشاه بلند مرتبه سلسله ساسانیان ایران به چند نمونه اشاره می کنیم :

« ستوده و نیک فرجام کسی است که دادگر و نیکنام و در کردار و گفتار به هنجار باشد ».

« آنچه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد» .

 «فر و شکوه زمانی فزونی می یابد که دانا نزدمان ارجمند باشد و کام بدخواه را به زهر بی اعتنایی بیالاییم» .

« برترین دانش ها یزدان پرستی است ».

«دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر»

«کوشش هنگامی بی زیان تر است که با رشک و حسد همراه نباشد»

«چه کسی امیدوارتر است انسان کوشایی که لطف خداوندی یار او باشد»

 درونمایه یادگار بزرگمهر در حدود ۲۶۳ پند و اندرز است که عمل به آنها انسان را به سوی راستی و درستی رهنمون می کند. سخنان این بزرگمرد همه نیکی است و راستی و درس زندگی که در همه حال می توان از آن بهره برد. خداوند روانش را شاد گرداند.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:54 PM :: توسط : karen

لشکر ايران آماده جنگ مي شد و سواران پا بر رکاب اسب با شور و اشتياق آماده فرمان حركت بودند تا افتخاري ديگر براي ايران رقم زنند. باز دستي به ستم دراز شده بود و مردمي از كوروش ياري خواسته بودند. آنگاه كه شاه ايران موضوع حمله به امپراتوري ايران و كشته و زخمي شدن تعداد زيادي از زنان و كودكان مظلوم را شنيد، نتوانست ساكت بنشيند و تنها با تكيه بر مسند قدرت دستور اعزام نيرو صادر كند او خود لباس رزم پوشيد تا به مردم بي پناه كمك كند و باز ديد گروه بسياري از جوانان و پيران سرزمين ايران پشت سرش به صف ايستاده اند تا ياريش كنند.

کورش پادشاه عادل ايران از نزديکان خداحافظي كرد سوار بر اسب شد تا باز به راهبري سپاه ايران بپردازد. هنوز دستور حركت صادر نشده بود كه فرياد شادي و خنده از گوشه اي از سپاه بلند شد كوروش كنجكاو شد تا علت را بداند يکي از نزديکان خبر آورد همسر سربازي چهار فرزند بدنيا آورده و گويا خبر تولد نوزادان تازه به پدرشان رسيده است.

 فروانرواي ايران خنديد و گفت:

- اين خبر خوش پيش از حرکت سپاه ايران بسيار روحيه بخش و خوش يُمن است. خداوند به زندگي پدرو مادرشان خيرو بركت دهد.

كوروش دستور داد پدر نوزادان را به نزدش بياورند. سرباز ايران در حاليكه از شادي اشك در چشم داشت نزد كوروش آمد شاه ايران او را بوسيد و گفت:

- خبر شادي بخشي است براي تو و خانواده ات مبارك باشد هر چه زودتر لباس رزم را بيرون بياور ونزد فرزندانت برو

سرباز كه انگار دنيا را بر سرش خراب كرده اند با چهره اي غم زده گفت:

- شاها چه فرمان مي دهيد مرا از همراهي خود و همسنگرانم منع مي كنيد

 كوروش لبخندي زدو گفت:

- نگهداري و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . برا ي ياري رساندن به سرزمينت فرصت زيادي داري

 وقتي سپاه پيروز ايران از جنگ باز گشت کوروش تنها سوغاتي را که با خود به آورد چهار لباس زيبا براي فرزندان آن سرباز بود .به درستي كه فرمانرواي مردمدار ، مهر خويش را از کسي دريغ نمي کند .

سال ها بعد آن چهار کودک سربازان رشيدي شدند ، آنها نخستين سربازان سپاه ايران بودند که از ديوارهاي آتن گذشته و وارد پايتخت يونان شدند . نکته جالب آن است که يکي از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارميس که از نام دختر بزرگ کوروش آريايي گرفته شده بود .

کوروش یزرگ

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 4:54 PM :: توسط : karen
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید.
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان درود برکوروش کبیر و آدرس farhovar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 5421
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



Alternative content